برای فردای حافظه ام
برای فردای حافظه ام

برای فردای حافظه ام

دریا در من 4

مشق من


چه با شکوهه کودکی

زندگی عروسکی

خنده های یواشکی

گریه های دروغکی


سرمشق من،اسم تو بود

اسمی مث جادوی شب

یک اسم از بر کردنی

شعر تماس دست و لب

حادثه ساده شدن

شکفتن تو پیش من

دفتر تب کرده ی ما

کاغذ مرد و شعر زن

تخته سیاه بی صدا

پر از ترانه های ما

اسم تو شکل قلب من

پای همه جریمه ها

هنوز می خوام از تو بگم

با این دو دست جوهری

بگم که دل،خط خطی یه

از اون نگاه سرسری

می خوام نترسم سر صف

هنوز می خوام خطر کنم

مثل شب های امتحان

فقط تو رو از برکنم

چه باشکوهه کودکی!

Laguna Beach1994/1373 "شهیار قنبری"

نظرات 34 + ارسال نظر
محمد صادق دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ب.ظ http://Megarapid.blogsky.com

منم از یاران کودکی زندگیمم.چه روزهای زیبایی بودن.هنوزم در وجودم زنده هستن

کودکی زیباست
ساده
آروم
بی صدا
.
.
.
.

خود کیانا سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:08 ق.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

هیییییییییییییی وانیا جونم ....

جوووووووووووووووووووووووووونم

کرگدن سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:10 ق.ظ

من دیوانهء شهیار قمبری ام
ولی اینو نشنیده بوم
اینو خونده ؟
یا جزو ترانه های اجرا نشده شه ؟

این ماله کتاب دریا در من هست محسن جان من نشنیدم خونده باشه حتی تو دکلمه های جدیدش نشنیدم
امروز داشتم کتابشو ورق میزدم که بهش رسیدم تو آرشیو نگاه کن بقیه شعرهاشو اگه حوصله کردی قشنگه
بدونم بچچه ها دوست دارن بیشتر مینویسم ترانه هاشو

تیراژه سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:41 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

سلام..چه قشنگ بود این شعر....ممنون که نوشتی اینجا ...

سلام
تیراژه خوشحالم خوشت اومده

کرگدن سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:47 ق.ظ

دوران دانشجویی چقد دوس داشتم این کتابو داشته باشم ولی هیچوخت پولشو نداشتم بخرم ... هی ... هی ...

چه خوب میفهمم محسن وقتی ادم یه چیزی رو از ته دلش میخاد و پول نداره بگیره چقدر بده بد که میگم ین یبدا حتی در حده یه کتاب
سعی میکنم برات پیداش کنم و بفرستم میدونم که اون لذت رو نداره برات

ساعت25 سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:53 ق.ظ http://light2shadow.blogfa.com/

فعلا هستم عزیزم

ممنون بابت تسلیت :)

خوشحالم که هستی

گمنام سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:39 ق.ظ http://future-engineer.blogfa.com

نه برای من
که دلتنگی ها را آرام به تماشا نشسته ام
و نه برای تو
که جام خوشبختی و خودخواهی را یک جا سر کشیدی !
برای ما
ما که آیینمان دوستی بود و نشانمان لبخند
. . .
برای آن "ما" دلتنگم !

-------------------------------------------------------

چه باشکوهه کودکیــــــ...

ممنونم
واقعا قشنگ نوشتی
نشانمان لبخند...

مکث سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:19 ق.ظ http://maks2011.blogsky.com

هوم ، اون وقت کی خونده این ترانه رو ؟ کودکی یک قصه است قصه ای پر ماجرا... همیشه یاد این شعر می یفتم وقتی اسم کودکی می یاد..یه بار توی روزنامه پیدا کردم این شعر و کندم و چسبوندم به دفترم...

هرچی نیگا کردم ندیدم زری کسی خونده باشدش حتی خودش دکلمه کرده باشهسعی میکنم ترانه هایی رو بنویسم که کمتر خونده شده و بوده
چقدر من دوست دارم این تیکه روزنامه بازیا رو

آوا سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:23 ق.ظ

چه قشنگ بوددددد
کاش همان روزها
برگردندددد
کاشکی
یاحق...

آره خیلی قشنگه
نوع کامنت گذاشتنتو دوست دارم یه ریتمی داره از خیلی به کم ممنونم آوایی

سهبا سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:14 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

هنوز می خوام خطر کنم
مثل شبهای امتحان .....

زندگی با همین خطرکردنهاش قشنگ و ارزشمند میشه ... تا هنوز اونقدر بزرگ نشدی که از خطر کردن واهمه داشته باشی ، خطر کن ...

باید خطر کنم حتی وقتی دارم از جوونی خیلی فاصله میگیرم
ممنون که هستی سهبا

سارا سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:20 ق.ظ http://www.semi-elf.blogsky.com

واقعا کودکی باشکوهه؛چی میشد دوباره برگردیم اونموقع حتی برای یه ساعت
قشنگ بود عزیزم

واقعا قشنگه
بنظرم میشه الانم کودک باشم و بیخیال تر از الان
ممنونم

م . ح . م . د سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:02 ق.ظ http://www.baghema.blogsky.com/

وانیا ؟! حالت خوبه ؟! بیمارستان بودی ؟!

سلام خوبم
آره بودم
اما الان بهترم خیلی بهترم

دلژین سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:07 ق.ظ http://drdeljeen.com

با حال و هوای این روزای من ،دلم میخواد برگردم به اون دوران

آخه دلی جونم منم دلم میخاد اما الانم جا برا بچگی کردن و وقت براش زیاده

ماهک سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:09 ق.ظ http://www.maahakkkk.blogfa.com

چقدر جالب بود شعر من با خوندنش شاد شدم

خوشحالم حست عوض شد

امیرحسین... سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:22 ق.ظ http://afrand.blogfa.com

خیلی خوب بود وانیا
راستی جریان بیمارستان که تو وب محمد گفته بودی چیه؟!

ممنونم
چیزه مهمی نبود

مامانگار سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:37 ق.ظ

..سلام وانیای عزیزم..
....نمیدونم چرا...امامن خاطرات کودکیم زیاد تو حافظه ام نمونده !..
...ولی میدونم که عالم کودکی رو خییییلی دوست دارم...همه اون صداقت و سخاوت و سادگیش رو !!...
...این یکی اما مثل اینکه به تین ایجری رسیده بود نه ؟!

سلام مامانگار جونم
منم حافظه م پاکه فقط یکمش برام مونده
من عاشق اون صداقتم
شدید مثه اینکه درگیر بوده

فاطمه (شمیم یار سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:55 ق.ظ

سلاممم وانیای عزیزم
ترانه هاش رو خیلی دوست دارم..
و مخصوصا این که مال کودکی هایه که اغلب هوس
داریم دوباره اون روزا رو تجربه کنیم......
ممنون خانومی..
کتابش رو هم خوندم

سلام عزیزم
کتاب زیباییه من خیلی دوستش دارم
تجربه تجربه
میخام دوباره حسش کنم حتی همین الان با همین قد و قواره

کوآْالا سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:00 ق.ظ

زیبا زیبا زیبا

شما که خودت استادی

تامارا سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:07 ق.ظ

محشر بود وانیا مرسی از انتخابت

خوشحالم خوشت اومده

نیما سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:56 ق.ظ

مرسی از اینکه نوشتی اینجا ! خیلی وقت بود قصد کرده بودم دوباره بخونمش . خیلی باحاله !

خواهش میشه جناب نیما

گندم سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:24 ب.ظ http://gandomak.blogsky.com/

سلام وانیا جون
چقدر به دلم نشست این شعر
کاشکی میشد هنوزم گریه هامون دروغکی باشن
زندگی مون عروسکی،بی خیال،بی تکلیف
بی دغدغه
آروم آروووووووووووووم
ممنون که این آرامشو حتی برای چند دقیقه بهم دادی

سلام گندم جونم
خوشحالم برا همه ی شادیهات و خوش حال شدنت به این بهونه

ce! سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:56 ب.ظ http://www.i-c-e.blogfa.com

سلام رفیق !
راستش یه غم خاصی تو نوشته هات هست :(
یه جورایی میام اینجا غم میگیرتم... هرچند اکثر چیزایی که نوشتی رو خودم میدونم ! ولی به هرحال یه غم خاصی لا به لای نوشته ها هست.
قشنگ بود :)

سلام معذرت اگه غمزده میشی

سارا سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:58 ب.ظ http://www.semi-elf.blogsky.com

وانیا جوووووووووونم تو بیمارستان بودی؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا آخه؟الان خوبی؟

خوبم مهم نیست

محدثه تهرانی سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:59 ب.ظ

اون کتاب با جاد آبی که تو دوسش داری بالای هر ترانه نوشتی که از کی خوندتش
از خودت جدا نمیکردی وقتی ناراحت بودی بیشتر میخوندی
سمانه همش بهت میخندید

جاد؟
جلدش ابیه سمانه الان کجاست؟ خبرش داری

دلارام سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:01 ب.ظ

خیلی قشنگ بود تا حالا نشنیده بودمش .
وانیا جون بیمارستان بودی ؟؟ الان از کامنت محمد فهمیدم . ببخش که نمیدونستم و ادعای دوستی داشتم ...
الان بهتری ؟

خیلی این شعر قشنگه
چیزه مهمی نبود خواهش میکنم شماها همیشه دوسته من هستین
خوبم گلم

ce! سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:06 ب.ظ http://www.i-c-e.blogfa.com

خواهش میکنم... انقدا ام دیگه غم زده نمیشم
لینکت کردم

پس چی میگی؟
ممنونم

ce! سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:10 ب.ظ http://www.i-c-e.blogfa.com

ای وای من از این کامنت بالایی فمیدم بیمارستان بودی :(
خوبی؟
حالت بهتر شده؟
چی شده بود اخه؟

ممنونم یخی خونم
یه ویروس بیکاره مزاحم

الهام سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:39 ب.ظ http://dolfin222.blogfa.com

اونوقت ه که کتابش چاپ شد.. چه ولوله ای شد.. شهیار قنبری

منکه یادم نمیاد ولی من هنوزم شوق دارم وقته خوندنش

محدثه تهرانی سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:56 ب.ظ

منظورم جلد بود اشتباه چاپ کردم

کورش تمدن سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:59 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
قشنگ بود
تشکر هم از شما هم از شهریار
سلام ما رو هم خدمت شهریار خان برسونید
واسه ما که انگلیسی بلد نیستیم اون ۲ کلمه آخر متن رو هم ترجمه میکردی دیگه.الان فکرم هزار راه میره

سلام
ممنون
منون هم از طرف خودم هم شهیارسلام دارن خدمتتون
برو کار نگو چیست کار خودت پیدا کن بیشتر تو ذهنت میمونه
فکرتو متمرکز کن اینقدر ول نچرخه
باید با هلیا درمورده فکرت حرف بزنم چرا هزارتا راه داره
خداوکیلی کدومش به راه درست و درمون میرسه این فکرات؟

محمد باغبانپور سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:58 ب.ظ http://www.nas626.blogfa.com

سلام ودرودبرتو زیبا بود ایولللللللللللللللللللل کیف همایونیمان خوشش آمد .

آقـای مـدرنـیـه سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:45 ب.ظ http://boronze.ir

سلام.

میدونی چرا بعضی وقتا میای و نمیام ؟ نظر میدی آدرس نمیذاری !!! الانم دیدنم توی وبلاگ یخ نظر دادی آدرس داشت اومدم.

شعر قشنگ بود !

بهنام چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:39 ق.ظ http://www.delnevesht2011.bogfa.com

سلام
خوبی وانیا جان؟
بیمارستان چیه قضیش؟ واسه چی رفتی بیمارستان؟ الان خوبی ایشالله؟
شعر قشنگی بود...

سلام ممنون بهنام جان چیزه خاصی نبود الان بهترم ممنونم

رها پویا چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:39 ب.ظ http://gahemehrbani.blogsky.com/

چه زیبا ! دستت درد نکنه وانیا . اگه باز هم بنویسی که خیلی عالی میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد