نیمه شعبانی که من بیدار شدم و تو به خواب رفتی...
ذره ذره جلو چشمام آب شدی و من فقط نگات کردم...
رفتی و خونه ی بچگیام به یکباره خاموش شد...
در و دیواره یه خونه ی سرد با دوتا عکس تو طاقچه ی قدیمی،باغچه بزرگ با درخت انار و گل رز مامان جون...خاطره هایی که هر لحظه تو ذهنم چرخ میخورن منو فراری میده از خونه ایه که یه روزی همه ی امیدم اونجا بود...
بهت،بغض،اشک،آیه هایی که نصفه و نیمه رها میکنم جایی بین مزار تو مامان جون...
تو دنیایه دیگه کناره هم و اینجا رو زمین در آغوش هم و نوه هایی که یه روزی جاشون تو بغلتون بود...الان فقط یه وجب بینتون فاصله ست و ما اینقد بزرگ شدیم که تو این تنگنا دیگه جامون نمیشه...
کاش میشد بازم تو بغلت بچگی کنم زمین بخورم گریه کنم دور تا دوره خونه بچرخم،دوره خودم بچرخم اینقد تاب بخورم تا بیفتم تو بغلت...
نمیدونم چرا طعم همه ی شکلاتای دنیا با آبنباتایی که تو جیبت بود فرق داره...
کاش سکه هایه بچگی رو خرج نکرده بودم 5ریالی، 2ریالی 5،تومنی 10 تومنی کاش قلکه بچگیام نشکن بود...
ماتم،گیجم،گمم،باورم نمیشه رفتین...اما تو وجودم هنوزم فرشته ی مهربونی و قهرمان بچگیام رنگ نباختن...هنوزم برام همون مادر مهربون و پدر زحمتکشن...
هنوزم برام آتشنشان شرکت نفتی همون که با افتخار ازش حرف میزدم همون که طعم پفک های خارجیش منو جدا میکرد از پفک نمکی به دستایه مدرسه...
سلام ؛
دوست خوبم وانیا ، خدمت شما و خانواده ی محترمت تسلیت میگم.
روح ایشون شاد...
منم در غمت شریک بدون
برای بابا بزرگت خوشحالم که دیگه رنج نمی کشه
برای مادربزرگت خوشحالم که دیگه تنها نیست
و امیدوارم خدا به شما صبر بده برای تحمل این داغ
جاشون خالی نباشه
تسلیت میگم وانیا
وانیا...
...
تسایت میگم وانیای عزیز
سلام وانیا بانو
تسلیت میگم
خدا رحمتشون کنه
غم از دست دادن پدربزرگا و مادربزرگا خیلی سخته
یه جورایی مرگ کودکی هاست
از خدا براتون طلب صبر دارم
وای خدا باز هم داغ عزیز.
تسلیت میگم عزیزم...چقد اینروزا بچه های بلاگر غمگینن....چقد فضا سنگین شده...
روحشون شاد
عجب نیمه شعبانی بود امسال
.......دوتا که تا شبش 5-6 بار
اشهد خوندن موندن و........
تسلیت میگم وانیاجان......
اینجوروقتاتسلیت گفتن هم
سخته وفقط می تونم بگم
خدا بهتون صبربده و دلتون
رو آروم بکنه...خدارحمت
کنه بابابزرگ عزیزت رو..
روحشون شاد..........
یاحق...
تنها چیزی که میتونه تو این جور مواقع یه کمی مرهم باشه اینه که دیگه اونها درد نمیکشن. روحشون شاد.
تسلیت میگم وانیای عزیز.
برات قلبی آروم آرزو می کنم.
روحشون شاد
تسلیت میگم بهت وانیا جان
خیلی متاسفم وانیا ی عزیزم
هرچند که داغ بزرگیه اما برایت صبر آرزو دارم ...
روحشون شاد عزیز دلم
سلام وانیا جانم
تسلیت میگم رفیق
روح پدربزرگ مهربان و مادربزرگ نازنینت در آرامش
یقینا روی ابرها جای خوبیست..
دلت آرام عزیزم
سلام وانیا جانم
تسلیت میگم رفیق
روح پدربزرگ مهربانت شاد
یقینا روی ابرها جای خوبیست...
دلت آرام عزیزم.
سلام عزیزم
تسلیت می گم و امیدوارم در ملا اعلی قرین رحمت الهی باشند
تسلیت میگم وانیای عزیزم
تسلیت منو بپذیر وانیا جانم...
روحشون شاد..عزیزدل
نمیدونم چی باید بگم
تو این فاصله ی کم، این اتفاق
قطعا حس خوبی نیست
اون بار مادربزرگ، و این پدربزرگ
کلمات که نمی تونن تسکین دهنده این دردهای بزرگ باشن
فقط امیدوارم خدایی که همیشه و همه جا کنارمون و هوامونو داره یه نیم نگاهی بکنه و به خودت و تمام بازمانده های این دو عزیز صبری بزرگ بده برای درد فراغشون
حرف تو دلم زیاده، اما زبانی نیست برای گفتنشون
برات بهترین لحظات آرزو میکنم وانیای عزیز
امیدوارم خداوند این روزهای سخت هرچه سریعتر ازت دور کنه و لحظات شادی برات به ارمغان بیاره
فقط ازت میخواهم خودتو تو خلوتت محبوس نکنی
میدونم هیچ کدوم ما نمی تونیم غصه هاتو کم کنیم اما حداقل شاید کنارهم بودنمون تسکین بده این دردهارو
بهت تسلیت میگم برای هر دو عزیز دوست داشتنی تازه رفته ات
امیدوارم به این زودیا زود فرشته مرگ سراغ هیچ عزیزی نیاد
روحشون شاد باشه انشالله
از خدا برات فقط و فقط صبر میخواهم
پدر بزرگ هم رفت ... پدر بزرگِ جانم ...
سلامم
روحشون شاد وانیا جان
سلام وانیا جان
خوبی؟ خیلی گشتم تا وبتو دوباره پیدا کردم وب قبلیم رو حذف کردم وب جدید و راه انداختم با نام جدید سر بزنی میشناسی خوشحال میشم بادرس جدید لینک کنی
چه غم انگیز است آغوش پر مهرشان را از دست دادن...
پدر بزرگ رفت...همان که برام شعر می خواند و صدایش گوشهایم را از سمفونی عشق می انبارید
مادربزرگ رفت....صورت گرد سپیدش...دستان مخملی اش...قلب رئوف و لبخندهای پر مهرش نقاب خاک در کشید.
.
اشک می ریزم ...چون باران...پشت میز محل کارم...و نمی توانم جلوی دل تنگی ام را بگیرم...
.
تسلیت می گم
.
غم است...سنگین است...
وقتی که من بچه بودم
خوبی زنی بود که بوی سیگار میداد و اشک های درشتش
از پشت عینک با قرآن می آمیخت ...
آه آن فاصله های کوتاه ...
سلام
خواندمت
فاصله ات با رفتن ها بسی افزون تر از پیش است
نگارشت متفاوت است و حرفهایت متفاوت تر... به من سر بزن نازنین
سلام خواهری
میدونم عزیزم که روزای سختی داری منم با خوندنت حس و حالم بد شد
از خدا واست طلب صبر میکنم عزیزم