برای فردای حافظه ام
برای فردای حافظه ام

برای فردای حافظه ام

درد...




گاهی دردت میگیره...گاهی نفست بند میاد

آدما به یه اندازه از یه چیز دردشون نمیگیره

دردم که میگیره بی اختیار اشکام میاد پایین

دست خودم نیست

مطمئنم توام از یه چیزایی دردت میگیره

پس هی الکی نگو ارزش نداره گریه نکن

دردت که بگیره خودش خودبخود میاد

فقط کافیه یبار دردت بیاد

اونوقت خودت میفهمی چی میگم

نظرات 5 + ارسال نظر
فاطمه شمیم یار پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:32 ب.ظ

سلامم وانیا جان
وای عکسه عجب حسی داره....
سطر دوم خیلی درسته خیلی...
گاهی هم دردت میگیره ولی اشکی نیست یعنی جایی نداری که اشک بریزی فکرش رو بکن وانیا.

الهام پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:21 ب.ظ http://sampad82.blogfa.com

آره از خیلی چیزا دردم میکیره...

م مثل میترا جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:57 ق.ظ http://mitra-khanabadi.blogfa.com

سلام
اصلن اگه چیزی ارزش نداره پس برای چی نفس می کشیم یه دفه سرمونو بذاریم بمیریم دیگه !

اما من می گم ارزش شادیها یی که برای خودمون به هر بهانه ای درست می کنیم تا این یه بار زندگی که خدا بهمون داده رو یه جوری قابل تحملش کنیم با ارزش تره ....
من می گم رفیق "این هم بگذرد " زندگی سخته بیا سخت ترش نکنیم و نذاریم دیگران هم سخت ترش کنن!

سارا شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:18 ق.ظ http://www.takelarzan.blogsky.com

من درد رو خوب میفهمم وانیا خیلی خوب حسش میکنم با تمام وجودم
ولی اشکی برای ریختن ندارم فقط بغض...بغض...بغض

کیانا یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:58 ب.ظ

اوهوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد