برای فردای حافظه ام
برای فردای حافظه ام

برای فردای حافظه ام

دلمشغولی های ما

برای خیلی از ما ها یه چیزایی تو زندگیمون پررنگتر از بقیه چیزهاست گاهی پیدا کردنش خیلی سخته و گاهیم نه هرروز جلو چشممونه،من خودم دلخوشم به همین چیزایی که دورو برمن گاهی چنددقیقه نیگاشون میکنم و لذت میبرم....

تو بازی امشب جای خیلیا خالیه...بخصوص شیرزاد عزیز...روحش شاد.

هر کم کسری بازی داره به بزرگی خودتون بنده رو عفو بفرمایید.


برای دیدن عکس ها تشریف ببرید ادامه مطلب...

1

****

محبـوبـه




"درخت تاک ِ حیاط ِ حیات بخش ِ خانه پدری
"

2

***

Atieh



3

***

طاها




یک عکس اتفاقی از بعضی از دل مشغولی هام....


4

***

علی




5

****

مریم انصاری


قمری که دوست داری،همه روز،دل بر آن نِه/که شبی ت،خون بریزد که دراو قمر نباشد

6
***

فـرگل





7
***
رها(مشق سکوت)




8
***
سهبا




9
***

آذرنـــوش



10

***

دل آرام



11
***

کیانا


12
***
میلاد

13
***
کاسپر(بابک)


14
***
رعنا(رهنا)


15
***
ژولـیت


نادی دوست تنهایی و عروسک دوران کودکی ام، دنیای مجازی و یک عالمه رنگ!

16
***
مهــربان

17
***
طـــودی



لنی 1.5ساله و فنچی


18
***
بابک اسحاقی

19
***
محمد جعفری نژاد


20
***
فرزانــه(بلور رویا)


21
***
حسام(جویای کار)

22
***
مهرداد


تصاویر زندگی من...(منتخب از بین چند تصویر)

23
***
میترا(م مثل میترا)

24
***
وانیــا


25
***
jash



تنها رفیقی که تا آخرش به پات میسوزه

26
***
تیراژه




چمدانی که شهر خاطراتم است.

27
***

گلاره




پرسه هایی که تا ادامه می روند...

28
***
سرژیک آزاریانس





29
***
فرشتــــــه





30
***
دیادیا بوریا





سه تار رفیق روزهای تنهایی
نظرات 123 + ارسال نظر
سرژیک آزاریانس یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:51 ب.ظ

ژولیت؛ چشم چپ آقا نادی را با سرانگشت خویشتن از حدقه درآورده ای و سپس تعمیر نموده ای یا به مرور ایام این رخداد رخ داده است!؟

دل آرام یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:51 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com

کاسپر عکسهات رنگ و روح زندگی دارن .

سرژیک آزاریانس یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:54 ب.ظ

مهرداد جان؛ خوش به حالت
این حال و هوا نمیذاره آدم هیچ وقت از ته دل تلخ بشه...

ژولیت یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:56 ب.ظ http://migrenism.blogsky.com

سرژیک جان اتفاق است دیگر! پیش می آید. ماجرایش مفصل است. هم ریختن موهایش هم چشمش

میلاد تپل و نرم
مخابرات درآمدشو به تو و میترا مدیونه!

فرزانه یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:00 ب.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

میگم فک کنم من جزء کسانی هستم که کلا با تکنولوژی بیگانه ام و اهل خونه

وانیا یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:01 ب.ظ

من عاشق اون نادی خانم

ژولیت یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:02 ب.ظ http://migrenism.blogsky.com

فرزانه جون اگه با تکنولوژی بیگانه ای الان این کامنتو با دود گذاشتی؟ خودتو نکش کنار. هممون معتادیم!

سرژیک آزاریانس یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:04 ب.ظ

فرزانه عزیز؛
به نظر من رنگ بندیات بی نظیره

مهرداد یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:04 ب.ظ

ممنونم سرژیک جان
شما لطف داری
تو این عکس نشد جنگلی که تو ادامه تصویر اومده کامل نشون بدم
یه جنگل پر پر از درخت با برگای سبز سبز که وقتی یه ردی از مه میوفته توش هر چی نگاش کنی سیر نمی شی و روحتو جلا میده
یه کلبه هم هست می تونم میزبان شما و دیگر دوستان باشم

ژولیت یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:04 ب.ظ http://migrenism.blogsky.com

وانیا پسرم قصد ادامه تحصیل داره!

مگه من عقلم کمه بیام وسطه دوتا مادر شوهره ژدار

ژولیت یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:07 ب.ظ http://migrenism.blogsky.com

آقا مهرداد اون جنگل مه الود رو که می بینیند یه یادی هم از ما بکنید. من عاشق طبیعت شمالم:)

... علـــــــــــــــــــی ... یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:10 ب.ظ http://nemidanam.blogsky.com

مرسی خیلی زحمت کشیدی ...

واقعن خسته نباشی

کار قشنگی بود

ژولیت یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:14 ب.ظ http://migrenism.blogsky.com

طاها جان دلمشغولیاتت شماره تلفنه آیا یا نحوه ی رویش موهای دست؟! شاید کمکی از دستم بر بیاد!!!

ژولیت یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:15 ب.ظ http://migrenism.blogsky.com

دو تا مادر شوهر ژ دار کلی هجیش باحاله ها! ایکن با دست پس زدن با پا پیش کشیدن:)

ژولی شوهرتونو کشف کردم ژان وان ژانه

فرگل یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:15 ب.ظ

خسته نباشی وانیا جان کار زیبایی بود

سرژیک آزاریانس یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:17 ب.ظ

مهرداد؛ برادر، اون کلبه رو من هستم، خفن!
اگه بخاری هیزمی داره که همین الان پاشم راه بیفتم...

آوا یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:17 ب.ظ

حیف....فکرشو نمیکردم که
شرکت نکنم...امروز سرکار
وبلاگتو بازکردم گفتم خونه
برم حتما عکس میگیرم
می فرستم..متاسفانه
درگیرشدم ویادم رفت!
عکس هـــمه بچه ها
زیبابود..مررررررسی
بچه ها..مررررسی
وانیا جان..انشالله
بازی های بعدی
اگه عمری بود
یاحق...

کاسپر(بابک) یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:17 ب.ظ http://kasperworld.ir

دل آرام اون خط خودته ؟ چرا نصفه گذاشتیش به به چقدر قلم نی دوس دارم ... اتودت احیانا پنتل 0.7 نیست ؟

رعنا این خرسی برای مستر بین نبود ایا ؟

ژولیت جان این آقا نادی چند سالشونه حالا ؟ چه لباسشم سته با لپتاپت

محمد چرا اونوقت این آکواریومتون تنوع نداره همه یجورن که ماهی قرمز های شب عید نیست احیانا

وانیا این اسم لئو رو خودت رووش گذاشتی قرمزته

در مورد ماهیای محمد خودش باید توضیح بده البته من میدونم قضیه ش چیه ها اما نمیگم

آره لئو یه هدیه است از طرف یه دوست خوب که قضیه داره ایشون همیشه میخندن وقتی من عصبانی باشم موهاشو خوب صاف میکنم بعد محکم میزنم تو گوشش موهاش سیخ میشه برق از سرش میپره اما بازم میخنده اینجوری یادم میده که صبور باشم

وانیا یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:18 ب.ظ

ممنونم فرگلم

فرزانه یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:20 ب.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

ژولیت جان خبر نداری که با چه سردردی الان پای نت هستم!! یعنی یه همچین معتادی من هستم :)) اما دیگه مقاومتم تموم شد و باید با عرض شرمندگی از حضور حضار گرامی مرخص شم .
سرژیک جان ممنون از تعریف شما. یادم باشه یه نوشابه خارجی براتون بخرم.
وانیای عزیز بازم مرسی بخاطر زحمتی که کشیدی.
مچکررررررررررررم

منم مچکرم

ژولیت یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:26 ب.ظ http://migrenism.blogsky.com

کاسپر جان نادی الان یه پا نوجوونه! یه 16 17 سالی داره!
اون کتاباتو با همون ترتیب رنگ خریداریم! فقط جلداشم دادی مشکلی نیس!

میلاد یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:34 ب.ظ

وانیا بسیار بسیار ممنون

خیلی خیلی خست نباشید و خدا قوت

دست گلت درد نکنه

این چند روز خیلی زحمت کشیدی

در ضمن من جای تو بودم این ژولی شیطون مینداختم بیرون که دست از شیطنت برداره

مهرداد یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:35 ب.ظ

چشم ژولیت خانم
گفتم خوشحال می شم میزبان شما و دیگر دوستان و حتی هویتان سرکار علیه کافه چی محترم در کلبه مان باشم

اخی اینجا چقد خوبه
ادم کلی کامنت بی ربط میده عینه خیالشم نیس
البته با تشکر از صاب خونه
جای ب. ا خالی
سرو کلش پیدا نیست
بابک چته
چرا بغض کردی رفتی اون گوشه نشستی
خوب باشه حالا
یه شب که هزاز شب نمی شه
یه شب بچه ها اینجا جمعن ناراحتی
فردا باز همه میان جوگیریاتت
مهربان خانم
همشیره
بیا این داداشی مارو دلداریش بده
جاشو بزار بره بخوابه

علیرضا یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:41 ب.ظ http://yek2se.blogsky.com/

خانوم اجازه؟
من بهونه بیارم واسه شرکت نکردنم؟
از دلمشغولی های من نمیشد عکس گرفت :دی
یکیش همین شما ها !
آخه من چطوری همه ی دوستامو جمع کنم یجا و ازشون عکس بگیرم آخه؟

واقعا که

ژولیت یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:42 ب.ظ http://migrenism.blogsky.com

میلاد تپل و نرم الان چه وقته خونه اومدنه؟؟؟ ها؟؟؟
بیا که از مخابرات شاکی شدن اومدن می گن سووووخت بس که میلاد حرف زد!!

سرژیک آزاریانس یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:43 ب.ظ

میلاد خان؛
شما همون ارباب سیستم ارتباطات عکس ۱۲ هستید قربان؟

دیادیا بوریا یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:44 ب.ظ http://verach.blogfa.com

وانیای عزیز
ممنون از این ایده قشنگ ...
از همه دوستان هم به خاطر عکس ها و دلمسغولی های قشنگشون ممنون
حس قشنگی داشت این بازی....

مشق سکوت- رها یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:44 ب.ظ http://mashghesokoot.blogfa.com/

مررررسی وانیا واسه شب خوبی که درست کردی

ممنون بچه هاا با این دلای قشنگتون

من کامپیوتر و قفسه کتاب رو نذاشتم، چون کار اونا از دلمشغولی گذشته، حکم هوا رو دارن که اگه نباشن خفه میشی

میلاد یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:45 ب.ظ

خواهر من از موبایل در جهت صحبت کردن استفاده نکینم

کارهای من متنوع است

در ضمن تو باید بری خودکششی کنی که لب تابت عین لب تاب تیراژه است

(ایکون یه دو بهم زن)

میلاد یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:47 ب.ظ

راستی وانیا ازت ممنونم که عکس های منو کنار عکس های خواهر استعفا دادم گذاشتی، هرچند که اون قهر وتهدیدت کرده اگه عکساشو کنار من بزاری اینجارو به استهجان میکشه اما نگران نباش خواهر کیانای من دلش مهربونه نمیاد اذیتت کنه

من به ترتیب فرستادن گذاشتم مشکل خودتون دوتا رو گردن من ننداز خواستین باهم نفرستین

ژولیت یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:48 ب.ظ http://migrenism.blogsky.com

آخه آقامون از یه مغازه واسه جفتمون یه مدل خریده که به خیال خودش دهن مارو ببنده! کلا عدالتش مثال زدنی بود بنده ی خدا! هرررررر

میلاد یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:49 ب.ظ

ددر ضمن من همین الان به دلارام اعلام میکنم که حاضرم باهاش مسابقه سودوکو بدم

آخه دلارام تورو چه به سودوکو خواهر (آیکون میلادی که داره کلاس خفن سودوکو میزاره)

زمانی که شما به سودوکو میگفتید دودوکو ما سودکو حل کن بودیم خواهر

سرژیک آزاریانس یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:50 ب.ظ

دیادیای عزیز؛
دل مشغولیتون برای لحظاتی آرامش بی نهایتی رو به دلم مهمان کرد،
سپاسگزارم.
ترمه، ستار، شمس و دیگر هیچ...
بی نظیر بود...

مهرداد یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:51 ب.ظ

از حضور دیادیا بوریا دکتر بابک عزیز در کامنتدونی تقدیر میشود (م ی ر ز ا )

دکتر سه تار تو هستم بسیار

میلاد یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:51 ب.ظ

من مرده دلمشغولی بابکم که هیچکدوممون اصلا نمیدونستیم

تیراژه یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:52 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

ژولیت
"اقامون از یه مغازه خریده که عدالت رو برقرار کرده باشه"؟!!!
یعنی مردم از خنده
جان من خودت یه لحظه تصور کن همینی که گفتی رو!

میلاد یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:53 ب.ظ

منظور از بابک، بابک اسحاقی ها

خواهشا با بابک های دیگه اشتباه نشه

میلاد یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:55 ب.ظ

بچه ها یه نکته خیلی خیلی مهم، امشب بابک (اسحاقی) از دست هممون یه نفس راحت میکشه

اصن ایده ی این بازی از خوده بابکه که شما ها رو هدایت کنه یه جا دیگه خودش نفس بکشه آسم گرفت بنده خدا از دستتون

مهرداد یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:59 ب.ظ

گفتم که ب.ا بغض کرده رفته یه گوشه نشسته
از دست صاب خونه ایجا هم خیلی شاکیه
که چطور اجازه میده ملت اینهمه کامنت بی ربط بذارن
اشکاتو پاک کن بابک
دوست داریم داداشی

ژولیت یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:59 ب.ظ http://migrenism.blogsky.com

جسارتا می گم خنگی می گی نه!
گفتم یه مدل خریده!!!! آدمو diyoone می کنی!

میلاد دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:01 ق.ظ

من یه نکته رو برای دلارام توضیح بدم

اون پاکت قبوض جز دلمشغولی های بنده نبود اما نمیشد دیگه بکنمش، ناچرا جزوی از عکس موند

دلمم نیومد با فتوشاپ حذفش کنم، دیگه واسه اینکه دلش نشکنه گذاشتم کنار بقیه بمونه

ژولیت دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:02 ق.ظ http://migrenism.blogsky.com

وانیا هی نگو ژان وان ژان! اون ژان وال ژآنه! وان اونیه که تو حمومه مامان پر از آبش می کنه با مرغابیت می ری توش!

میخاستم بنویسم وال دیدم اون نهنگه شاید وان درستتر باشه
بالاخره شوهره توئه بیتر میدونی

ژولیت دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:04 ق.ظ http://migrenism.blogsky.com

میلاد دلمشغولیه تو هیچ کدوم از اینا نیس! من که می دونم!

میگم ژولی این اسپاگتی تکلیفش چی شد؟
(آیکون دو به هم زنی)

میلاد دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:07 ق.ظ

ای ژولیت نمیری تو

حالا بیا لو بده هــــــــــــــــــــا

خوب ادم ناچار استعاره ای دلمشغولیش بگه دیگه

وانیا دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:14 ق.ظ

بنده از حضور حضار مرخص میشم

شما یکی ژان والن ژان رو پیدا کنید
دو.اسپاگتی رو حل کنید
سه.........
نمیدونم دیگه بخدا
ممنونم از همه تون

میلاد دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:16 ق.ظ

راستی الان جای تفسیرهای کوروش و حمید خیلی خالیه

آخ گفتییییییییییییییییییییییییییییییییی

ژولیت دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:18 ق.ظ http://migrenism.blogsky.com

وانیا رسما خسته نباشی. یه بوس تفی غلیط من باب تشکر رسمی:):*
خیلی خووووووووووش گذشت

کاسپر(بابک) دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:19 ق.ظ http://kasperworld.ir

100 ...

میلاد دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:19 ق.ظ

کوروش به طنز بکش دلمشغولی های هممونو و حمیدم با اون احساس گرم دلنشینش برای هرکدوم یه چند خطی بنویسه

یاد قدیما افتادم وانیا

کاسپر(بابک) دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:22 ق.ظ http://kasperworld.ir

بچه ها لذت بردم ... شب همگی بخیر ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد