-
این پست عنوان ندارد
شنبه 18 خردادماه سال 1392 23:11
گاهی کنار می آیی با دور و برت با آدمای اطرافت... گاهی هر کاری میکنی با خودت هم نمی تونی کنار بیایی چه برسه به آدمای دیگه... امیدوارم به آرامش برسم...امیدوارم دور از آدما بشه دووم آورد... آخریــــن نفـــ ســـــ
-
سه دمبی لامصب...
چهارشنبه 30 اسفندماه سال 1391 01:14
کاش هنوزم بزرگترین آرزوم داشتن ماهی گلی با سه تا دم بود!!!! Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA هنوزم فروشنده با لحن تمسخرآمیز،پوزخند و دندونای زرد و بدشکلش یادمه! "بچه جون با این پول سه دمبی نمیتونی بخری فقط همین دو دمبی کوچیکا رو میتونی ببری اونم با پلاستیک نه تنگ!" چقدر دلم میخاست سکه های نقره...
-
دلــــ های خط خطی...قاصدکــ های بیــ خبر...
پنجشنبه 28 دیماه سال 1391 14:11
بیرحــــــــــ م...سنگـــــــــــ دل...بی احســـــ اس...لجـــــ باز .... خیلی یکه خوردم وقتی اینا رو شنیدم،اونم از زبون کسی که تو کل 6-7سالی که میشناسمش سرجمع یک ساعت بیشتر باهاش همکلام نشدم...حس کردم خیلی ازم متنفره...خیلی ازم بدش میآد...اونقدری که جرات کرده بود بعد اون همه آرامش و سکوت این حرفا رو بهم بزنه ... حالا...
-
دلی خوشی های بی بهانه
جمعه 15 دیماه سال 1391 11:23
دیشب یکی از اون شبای خیلی خوب بود...بهم خیلی خوش گذشت مطمئنم به همه تو اون جمع خوش گذشته، یه دورهمی ه بی شیله پیله...با آدمای خاکی و دلی... از سر شب و مهمونی تو یه خونه ی پر زرق و برق که بگذریم...پیاده روی تو هوای سرد با تموم مخلفات بعدش اونقدر چسبید که واقعا حالمو خوب کرد...اسم و فامیل و چرت و پرت نوشتن...کی،چه...
-
دیـــ گه چاردیواریـــ م اختیــ اری نیــ س!
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 23:01
خیر سرم دلم خوش بود کسی خونه نیست میتونم راحت و بدون جواب پس دادن بزنم زیر گریه تا سبک بشم اما انگار همسایه جانمان شنیده اند و مادر خانومی رو در جریان گذاشتن حتی با تایم دقیق و تعداد دقیق گوله های اشک بنده!!!!! هیچ وقت از همسایه بازی و این حرفا خوشم نیومده و نمیـــــــ آد... گریــ ه "گاهی هق هق با صدای بلند خیلی...
-
سردمه...دارم میلرزم
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 22:43
زمستان استخوان سوزی ست... و اما تولدی دیگر در میان این همه سردی... باید پوست بیندازی...تخم بترکونی...درست مثه جوجه کلاغی که آنقدر نوک میزند به پوسته اش تا سر در بیاورد از زندگی،از آغاز... +تمام دیروز رو منتظر یه تماس بودم... +شاید پستچی ها در خواب نازند آنجا... - بی ستاره " چند شب پیش از رادیو هفت شنیدم .
-
امشب تولده منه
جمعه 8 دیماه سال 1391 21:26
ت و ل د . . . کجای این دنیا قدم گذاشتم؟!جاییکه خداش دراشو به روم بسته آسمونش همیشه ابریه،شباش ستاره نداره،دل آدماش کوچیکه ...آی آدما دلم ازتون گرفته... نمیدونم چی باید بگم،از دیشب کادو گرفتنا و تبریک گفتنا شروع شده این ینی دارم به ی روز نسبتا خاص نزدیک میشم،اما وقتی از ته دل، دلگیری فردا هم با روزایه دیگه فرقی...
-
مخلص هر چی رفیق با معرفته
چهارشنبه 6 دیماه سال 1391 22:21
گاهی برا نوشتن اونقدر واژه کم میاد که آدم به سرش میزنه بره دزدی کلمه ها نمیدونم از کجا... از هرجایی ولی بالاخره میشه از یه چیزی یا یه جایی ایده گرفت اما گاهی نوشتن خیلی سخت تر از اون چیزی میشه که فکر شو میکنی اونم نوشتن از یه آدمه از یه دوست،کسیکه الان دو ساله باهاش رفیقی کسی که فقط اسمش مجازیه... نمیدونم این چندمین...
-
روح من..
شنبه 2 دیماه سال 1391 23:27
روح من مال جایی ست که نمیدانم کجاست! روح من شاید هرزه ای ست که هرروز در جایی پرسه میزند... +کلمه هایی که بعد از خوندن این پست گلاره به ذهنم رسید... ++یه جمله تو این فایل صوتی برا من تلنگر بود...
-
یلدا یعنی یک دقیقه بیشتر فرصت داری تا لبخند بزنی
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1391 22:29
بازهم شبانه روزی دیگر با آدمهایی که میپندارند تا ابد خواهند بود بازهم شبانه روزی که باهم بی جهت میجنگیم،بی جهت بدخلقی میکنیم و داد میزنیم بازهم شبانه روزی دیگر که به جان هم می افتیم و اوقات هم را تلخ میکنیم مگر تا کدامین روز خواهیم بود که دیوانه وار با هم رفتار میکنیم؟ کاش یک لحظه هم به نبودن ها فکر میکردیم...کاش یک...
-
دنیای کوچیک با آدمای بزرگ...
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1391 22:40
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA مادرم بیمار است . برادرم انار دارد . ایمان سیب آورد . بیست سال پیش منم داشتم دیکته مینوشتم،ولی الان دارم بین کلمه به کلمه کتابام شلنگ تخته میندازم !!! یادم میاد مامانم اونموقه ها هرشب برام دیکته میگفت،دونه دونه کلمه ها رو میخوند منم صدا کشی میکردم و کج و کوله مینوشتم...هی...
-
کهنه های دل آزار
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1391 10:46
میدانم دل آزارترین آدم شده ام... اما مطمئنم عروسک جدید هم، چنگی به دل نمیزند!!! +برا مامانم دعا کنید،حالش بده .
-
عادت...
پنجشنبه 9 آذرماه سال 1391 20:22
وقتی به تو نیگا میکنم یه احمق میبینم شبیه خودم که به از دست دادن عادت نکرده!!! "طبقه سوم:بیژن میرباقری"
-
دیگه رویا نمی بافم...
سهشنبه 30 آبانماه سال 1391 17:39
اینروزا مد شده همه جا میگن هرچیزیو که میخای بدستش بیاری همیشه و هر لحظه بهش فکر کن ،اونو از ته دلت مال خودت بدون و هزارتا جمله ی این مدلی... من بشخصه به هر چی که دوستش داشتم یا فکر کردم یا براش رویاپردازی کردم که بهش برسم،بهش که نرسیدم هیچ خیلی زودتر از اون چیزی که فکرشو بکنم از دستش دادم!!! تصمیم گرفتم دیگه چیز رو...
-
دلمشغولی های ما
یکشنبه 28 آبانماه سال 1391 22:00
برای خیلی از ما ها یه چیزایی تو زندگیمون پررنگتر از بقیه چیزهاست گاهی پیدا کردنش خیلی سخته و گاهیم نه هرروز جلو چشممونه،من خودم دلخوشم به همین چیزایی که دورو برمن گاهی چنددقیقه نیگاشون میکنم و لذت میبرم.... تو بازی امشب جای خیلیا خالیه... ب خصوص شیرزاد عزیز... روحش شاد . هر کم کسری بازی داره به بزرگی خودتون بنده رو...
-
فقط چندساعت دیگه...
یکشنبه 28 آبانماه سال 1391 18:03
ساعت 22 امشب از عکسها رونمایی میشود ممنونم از همه دوستانی که شرکت کردند،امیدوارم شب خاطره انگیزی بشه برا همه....
-
عکسهایی که رسیدن
جمعه 26 آبانماه سال 1391 17:45
دوستانی که تا این لحظه عکس هاشونو فرستادن: محبوبه،سهبا،فرگل،علی،Atieh،آذرنوش،مریم انصاری،رعنا،طاها،کیانا،کاسپر، رها(مشق سکوت)،ژولیت + فرزانه، میلاد،دل آرام،مهربان،بابک +طودی،میترا،مهرداد،حسام،محمد جعفری نژاد، +jash، تیراژه،گلاره فقط تا فردا صبح علی الطلوع فرصت دارید تا عکسهاتونو بفرستید،عکسها لازم نیست حتما از محیط...
-
دلمشغولی های ما...
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 12:06
یه چیزایی هست که آدم بهشون علاقه ی خاصی داره، یه چیزایی که اگه نباشن یا اگه ازشون دور بشیم حتی برا یه مدت کوتاه، دلمون براشون تنگ میشه،چیزی که ممکنه بعد برگشتن از یه سفر اولین چیزی باشه که وقتی رسیدیم خونه بریم سراغش... موضوع این دورهمی هم همینه،بالاخره من و شما یه چیزایی تو اتاقمون داریم که بهش بیش از چیزایه دیگه...
-
خباثت...جلافت...ندامت...
دوشنبه 22 آبانماه سال 1391 22:48
یــــک پریشب توی تالار پذیرایی صف دستشویی اونقدر طولانی شد که مجبور شدم با خباثت تمام سر دختربچچه قبل از خودمو گول بمالم و زودتر برم خودمو خلاص کنم...وقتی کارم تموم شد دیدم دامن چین چینیش خیس شده و مامانش یه ریز داره غر میزنه " هنوز بزرگ نشدی،نتونستی خودتو نگه داری" ،طفلک از شدت خجالت سرشو انداخته بود پایین...
-
تناقض
یکشنبه 21 آبانماه سال 1391 10:06
تناقض عجیبی است بین دروغھای وقتِ عشقبازی و راستگویی محض بعد از آن, فقط وقتی در آ غوشت بودم از تو مردانگی دیدم بقیه وقت ها من از تو مَرد تر.....بودم!!! +یجا خوندم خوشم اومد،مدیونید اگه فکر کنید من ظوره خا صی دارم! ! !
-
خالی از آدما...
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 23:18
بی حوصلگی گاهی تا سر حد جنون به جون آدمیزاد میفته، اونوقته که من میفتم به جون چاله چوله های مغزمو دمبال یه چیزایی میگردم،شاید دمبال یه حادثه-اتفاق یا حتی یه صورت-چهره یا ی خاطره، اما نمیدونم من چرا وقتی به این قسمت میرسم سرگردونتر از قبل میشم.. نمیدونم چرا هیچ کدوم از آدمای حافظه ی من هیچوقت صورت ندارن؟؟!! من خیلی زود...
-
دستانم...
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1391 13:19
هرچقدر امروز گرم بود تو سرد بودی خیالی نیست به «ها» کردن دستانم عادت دارم "علیرضا مرندی" + این آهنگ رو یه بار دیگه گذاشتم اینجا اما خیلی دوستش دارم. وانیانوشت: دلم میخاد یه بازی اینجا بذارم از یکنواختی اینجا خسته شدم نمیدونم بذارم یا نه؟!؟
-
حال خوب من با غزل حافظ
دوشنبه 15 آبانماه سال 1391 21:44
هاتفی از گوشه میخانه دوش گفت ببخشند گنه می بنوش عفو الهی بکند کار خویش مژده رحمت برساند سروش لطف خدا بیشتر از جرم ماست نکته سربسته چگویی خموش این خرد خام به میخانه بر تا می لعل آوردش خون بجوش گرچه وصالش نه بکوشش دهند هر قدر ای دل که توانی بکوش گوش من و حلقه گیسوی یار روی من و خاک در می فروش رندی حافظ نه گناهیست صعب با...
-
دلهره
شنبه 13 آبانماه سال 1391 22:22
خدا می داند چقدر دلهره دارم از نبودنت فقط چند لحظه کنارم بشین
-
دنیای غریب
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1391 22:12
دنیای غریبی ست گاهی مینشینی و دیگر نای بلند شدن نداری... دلت میخواهد یکنفر بیاید دستت را بگیرد و تورا ببرد ... نمیدانم کجا!! اما فقط دلت میخواهد که بروی... +چند روزه سردرد عجیبی دارم ... ++ دستم بگیر با صدای فرامرز اصلانی
-
آدمـــــ ها
سهشنبه 9 آبانماه سال 1391 15:23
بـعـضـی از آدم هـا مـال من نـیـسـتـنـد حـتـی اگـر هـر روز و هـر لـحـظـه کـنـارم بـاشـنـد بـعـضـی از آدم هـا مـال من اند، حـتـی اگـر دور باشــند حتــی اگـر بـذارنـد بـرونـد، آخـرش بـرمـی گـردنـد ... +آدما
-
آغوش...
دوشنبه 8 آبانماه سال 1391 22:20
زن رو باید بغَل کرد و بـی دلیل بوسید،حتی وقتی آرایـش نداره موهای دست و پاش یه کَمــ درومده،دو روز وقت نکرده ا بروهاشو برداره موهاشُ برات بــِ راشینگ نکرده پیژامـَت رو پوشیده. و خودشُ گولـه کرده تو تـَخت ... تــو جای خالی " تــو " که هنوز گرمای تَنــِتُ داره که سرشُ فرو کرده تو بالشت که بوی تنـِتُ (نه...
-
دلم تنگته...منتظرم...دلم گرفته...خدایا
شنبه 6 آبانماه سال 1391 23:02
من هنوزم منتظرم.... من هنوزم دلتنگم... + آهنگ دلم تنگته با صدای معین رو واقعا دوست دارم... + امان از روزی که دلت از خدا هم پر باشه ...
-
من و جمعه های لعنتی!!
جمعه 5 آبانماه سال 1391 20:59
هنوز به غروب جمعه چند ساعتی مونده اما اینبار خبری از دلگیری و دلتنگی نبود،برعکس،اینبار تو دلخوشی،تو بینهایت دلخوشی هر لحظه منتظری،منتظر رسیدن،رسیدن به چیزی که از ته دلت منتظرشی و براش لحظه شماری میکنی...چیزی از جنس عشق... حالا چند ساعت از غروب جمعه گذشته.... هنوزم چشمام میسوزه،هرچی به وسایلم که از قبل آماده کردم برا...
-
گاهی تو را گم میکنم...
چهارشنبه 3 آبانماه سال 1391 22:27
نمیـــــــــــــــــدانــــم... لبخندت را به کدامین روی دستانت را به کدامین آستان و چشمانت را به کدامین چشم دوخته ای که گاهی تو را گم میکنم؟؟؟ + وای از هوس " با صدای شهرام شکوهی...از ریتم آهنگ و صدای خواننده ش خوشم میاد.