دقایق آخر نمایشگاه، دست از لجبازی برمیداری...دست کودک درونت رو میگیری، قل میخوری سمت ناشران کودک و نوجوان...همه چیز رو می سپری به چشمانی که برق میزنند، به دلی که از ته دلش شاد است ، به پاهایی که روی خودشان بند نیستند، به لبهایی که میخندند...بر میگردی به دنیای رنگها و قصه ها و شعر ها به دنیای خنده های بی غل و غش، به دنیای خودت...همون جاییکه جای توست...