اینجا که می آیم همین گوشه کنارها یه جایی برای نشستن پیدا میکنم آرووم میشینم یه گوشه و زل میزنم به سطر سطر این صفحات‘ کلمه به کلمه اش را حفظم اما باز هم می خوانم حافظه ام پر است از این کلمات می نویسم تا پاک نشوند بازی کلمات برایم لذتی صدچندان دارد چه خودم بازی کنم چه بروم جای دیگری با دیگری بازی کنم شما هم بازی کنید امیدوارم لذت ببرید
ادامه...
وانیا چقدر هدرت خوبه. اصن وقتی چشم بش افتاد نیشم باز شد هنوز هم جمع نمیشه یعنی اصن اونقدر قدرت داشته که وقتی پستتو خوندم نفهمیدم چی بود و تمام حواسم هنوز پیش لبخند دختره و جمله ی هدرته
..شاید نشه گفت عادت !! اما..یجورایی تراز انرژیش فرق میکنه... دیگه مثل اوایل همه وجود آدمو نمیبره همرا خودش... یه جایی پیدا میکنه تو دلت ..و اونجا آروم آروم ساکن میشه...
عادت!!
کلی حس بدو این واژه برای من یاداوری میکنه...
چه عجیب به رفتن و از دست دادن عادت کردم اون قدر که از تو می ترسم( طبقه اول،گفتگوی خودم با خودم در آینه!)
طبقه دومم حتما تی تی جونه
هر بار که از دست می دهم هنوز به اندازه همان دفعه اول برایم سخت است و اما جانکاه تر...
این دیگه خیلی ستمه
عادت کنیم بهرفتن اما بهتره...دردش کمتره...
کم کم دردش کم میشه و یادمون میره
عادت هرگز معنای دلچسبی برایم نداشته، اما روزگار در گذر است دوست من، این است راز آرامش احوال برخی آدمیان...
روزگارت آرام
ممنونم
چیه طودی جونم؟
وانیا
چقدر هدرت خوبه. اصن وقتی چشم بش افتاد نیشم باز شد هنوز هم جمع نمیشه یعنی
اصن اونقدر قدرت داشته که وقتی پستتو خوندم نفهمیدم چی بود و تمام حواسم هنوز پیش لبخند دختره و جمله ی هدرته
مممنونم خانوم گل
چقدر خوب که عادت نکرده
نباید که عادت کند...چون
همیشه قرار نــــیست
همین اتفاق بیفتد....
دلت گرم وانیای عزیز
یاحق...
الان موندم یه سری میگن خوبه یه سری میگن بده
سلام
وچه تداخل عجیبی دارند این حماقت و عادات
سلام
و چه زیبا گفتی و تو چه زیبا فهمیدی
هوم ؟!
تو الان داغه عشقی اینا رو نمیفهمی
..شاید نشه گفت عادت !!
اما..یجورایی تراز انرژیش فرق میکنه...
دیگه مثل اوایل همه وجود آدمو نمیبره همرا خودش...
یه جایی پیدا میکنه تو دلت ..و اونجا آروم آروم ساکن میشه...
اگه عادت کنی دیگه عادی میشه!!
(انتخاب خوبی داشتی مرسی)