دقایق آخر نمایشگاه، دست از لجبازی برمیداری...دست کودک درونت رو میگیری، قل میخوری سمت ناشران کودک و نوجوان...همه چیز رو می سپری به چشمانی که برق میزنند، به دلی که از ته دلش شاد است ، به پاهایی که روی خودشان بند نیستند، به لبهایی که میخندند...بر میگردی به دنیای رنگها و قصه ها و شعر ها به دنیای خنده های بی غل و غش، به دنیای خودت...همون جاییکه جای توست...
به به...به به سلام خانوم خانوما
میبینم که کلی روحیت با خرید این کتابا عوض شده خداروشکر عزیزم همیشه شاد باشی
فدای تو دوست خوبم بشم که خنوزم کنارمی