...دلم میخاد داد بزنم...سر خودم داد بزنم...
...سر اون داد بزنم...
سر سرنوشت داد بزنم...سر خدا ...
...میخوام سر دنیا داد بزنم...
.
.
.
میخام داد بزنم،بگم
من خسته م
خسته م
فقط همین
.
.
.امروز وقتی دهنم پره خون شد،بازم از خون ترسیدم،گریه کردم، مثه بچه ها نشستم کنار دستشویی و فقط گریه کردم،هنوزم خون بنظرم ترشه...
وانیا اینا یعنی چی؟!!!!!!
وانیا...چی شده؟
وای الان میگم یادم رفت بنویسم
دوستای عزیزم وانیا رو ببخشین برا اینهمه بدی برا اینهمه بی فکری
یادم رفت دلیل خون رو بنویسم
عصر داشتم آش میخوردم که یهو نمیدونم شیشه کجا بودم و چند جایه دهنمو برید و الباقی...
معذرت اگه ناراحتتون میکنم
سلام..ای وای......دختر چرا حواست نبود؟!
راستی به من گفتی سهبا...اما من سایه ام...سایه سپید...ولی برای دلداریت هستم اگه بخوای...
چی شده؟!بگو برام تا شنونده ی حرفات باشم...اگه بخوای...چی شده که دارید می ترکی؟!
منو ببخش
ممنونم از لطفت
خواهش گلم...اگه حرف داری می شنوم...عیبی نداره[لبخند]اینجا دوستای مجازی برای شنیدن حرفای هم هستن...غیر از اینه؟!
راستی خون طعمش شور هستا!!!
خوشحالم به واسطه ی یه اشتباه کوچولو با مهربونی مثه تو آشنا شدم
ممنونم واقعا ممنونم
من همیشه میگم ترشه
حیما ماله من ترشه شما شور؟
یحتمل
قبل هم یه دفعه اومده بودی وبم...نمی دونم چطوری....ولی لینکت اشتباه بود
قربونت من کلن اینروزا پرتم...شوته شوت عزیزم
ولی من از این آشنایی پشیمون نیستم
لینکت میکنم که گمت نکنم
خوش به حالت!
تونستی گریه کنی!
هنوزم دلم میخاد
با هرچیزی که پیش میاد اشکم در میاد
می دونی گریه هوای دلت رو پاک می کنه آروم میشی گریه نعمت بزرگیه
پاک میشه اما خنده های بعدش زهردار و اعصاب خورد کنه
سلام
خدا بگم چکارت کنه
اول خیلی نگران شدم بعد که فهمیدم جریان چی بئده نفس راحتی کشیدم
میخوای دلیل وجود شیشه رو بگم؟
شما و همشهریاتون تو غذایی که واسه مهمونا تدارک میبینید کمی شیشه و سنگ و ترقه هم داخل غذا میریزید تا مهمون مصدوم بشه و کمتر خوره ولی دیروز اشتباها این کاسه به شما رسیده
نکنید این کارها رو
سلام
چیکار کنم خوووووو
معذرت میخوام
آش نذری بود بخدا...
اجی گریه ادمو سبک میکنه .. اجی بیشتر مواظب خودت باش ...
ممنون آجی جون....چشم
الهییییییییییی اولش مردم از ترس بعد دیدم چیطو شده دختر مواظب خودت باش اون عکست رو هم من نمیبینم یعنی ارم پرشین بلاگو نشون میده!!!
حالا الان دهنت بهتره ؟
وای خدا منو مرگ بده که ناراحتت کردمعکسش باز میشه یه آدمه داره کلاغ داد میزنه
الان بهترم دیشب با آب نمک شستم
خیلی وحشتناکه !
شیشه تو غذا
بیشتر مواظب باش وانیا جان
وای خودم تا شب تو شوک بودم بخدا
چشم مواظبم علی جان
تو که منو سکته دادی دختررررررررر
حالا دهنت خوب شد؟خیلی که نبریده ها؟؟؟دکتر نرفتی؟؟؟
اشکال نداره وانیا جونم داد بزن ...بلند داد بزن ...تا جایی که میشه ... شاید آرومتر شدی
وای خدا منو بکشه که پسته اینجوری ننویسم
آره بهتره یکم ورم داره
نه دکتر نرفتم از دکی میترسم...با این وضعیت داد تعطیله
یادم رف بگم منم از خون میترسم ...هنوزم وختی خون میبینم دست و پام شل میشه ...رنگم سفید میشه ....منم گریه میکنم ....
گریه کن ...هرچقد که دلت میخاد ....نذار هیچی داغونت کنه عزیزم
وای من ته دلم خالی میشه
ممنون که بفکرمی
لینکت کردم عزیز دل که دیگه گمت نکنم
ممنونم آترایی
واییییی دختر چرا تو پستت ننوشته بودی چی شده ! خیلی نااراحت شدم...
بیشتر مراقب خودت باش . حالا دهنت خوب شده؟
منو ببخش...بهترم
چی شده بانو
نبینم حالت خوش نباشه :|
نگرانم کردی
معذرت میخام
بهتره
حالم بده..
...اااای واااای خوبی عزیز....

..این آش شیشه از کجا اومده بود؟!...نذری بوده ؟..احتمالا نذر یزیدی شمری چیزی بوده !!...
...اگه ماهم مثل کره ای ها اتاق آواز داشتیم..و مکانی بود که می رفتیم و با داد و بیداد و آواز و اینا..میتونستیم تخلیه روحی بشیم..خیلی خوب میشد...
...تو کوه و بیابون هم برای دادکشیدن و باز شدن چاکرای گلو جای خوبیه !..صدا هم مزاحم کسی نمیشه..امتحان کن..
قربونه مامان نگارم برم....فیک کونم مال همونا بود
کاش یه جایی بودکه فارغ از زنانگی میشد فریاد زد نه به حکم زنانگی خفه شد
سلام
بابا تو دیگه کی هستی قلبم ریخت
بچه جون مراقب خودت باش والله بااین کم دقتیهات یه بلایی سر خودت میاری
تازشم تو چرا میایی کامنت نذاشته بر می گردی اونوخت ؟!
سلام
منو ببخش بیشتر دقت میکنم
چشم مراقبم
نشد بذارم باز نکرد میترایی
گریه کردم برای اینکه دلیلی برای اشکهایم داشته باشم جلوی دیگران، کودکی که داشت کنار خیابون جوراب مبفروخت را بهانه کردم،
تجربه کردم درد دوری را، گریه های پیاپی را دیدم و یکبار هم که شده توانستم به خودم حق ندم
بگذار و بگذر شاید تنها راه همین باشد
من فرار رو یاد نگرفتم...میخام وایسم...حداقل پای خودم...
گاهی گریه کردن بهانه نمیخواهد
حق نداشتی....
سلامم وانیا جان
دلم هزار راه رفت دختر...
حالا خوبی خانوم گل؟..
برای پستت هم یه دنیا آرامش برات آرزو می کنم جز این کاری نمی تونم گلم..
سلام منو ببخش خانومی
خوبم
ممنونم
ایشالا که هرچه زودتر بهتر بشی عزیزم .
چه خوب که توضیح دادی دلیل خون چی بود .اینجا همه زود نگرانت میشیم
دلارام منو ببخش عزیزکم
زنگ زدم کوثر بیاد دیدنت اما گفت تلفن جواب ندادی
رد تماس دادی
گفت سرزده میرم
گفتم نرو:وقتی حالش خرابه تنها باشه بهتره براش وقتی نمیخاد گسی رو ببینه نمیخاد
گفتم حتما مشکلش خیلی خلی بقول خودش گنده است که داره خودشو اینجور عذاب میده
گفتم هیچ وقت نفهمیدم چش میشه هیچ وقت حرف نمیزنه
همیشه خیلی تو داره.آخرش این تو داریش کار دستت میده
روزی که وبتو اتفاقی پیدا کردم.یادته چقدر دلخور بودی و جا خوردی...با صراحت گفتی که خوشحال نیستی که یه آشنا غریبگی هاتو میخونه.اما زود زنگ زدی معذرت خواستی گفتی خوشحالی پیدام کردی.گفتی دردو دل اینجا رو بشنوم و بخونم اما به رو خودم نیارم که میشناسمت فقط رد بشم.اومدم بگم منو عذر میخام که ناراحتت کردم نگران شدم که به کوثر زنگ زدم حالا ببخشی منو.خوب شو
اولین فرصت خودم بهت زنگ میزنم
سلااااااااام
واااااای چه بد؟! یعنی تو آش نذری شیشه بود؟!
چه چیزایی میشنوه آدم!!!!!!!!!!
ایشالله همه چی درست میشه...
سلام
اره
ممنونم
اولا خون ترش نیست و تلخه...
دوما واسه چی دهنت خونی شد؟!
سوما خب کسی نبود خونه کمکت کنه که گریت نگیره؟
چهارما گریه بعضی وقت ها لازمه... من که مردم بعضی اوقات... تو که یه زن هستی و بیشتر احساسات داری...
ماله من ترشه
تو تلخه؟
دلیل رو نوشتم تو کامنت بالایی ها
بود من خودم مشکل دارم
لازمه
توام گریه کن
خووووووووووووووووون~!!!!!
چی شده وانیا جونم هاااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
قربونت برم سارایی هیچی خوب شدم
اینا چیه از حلقش درومده؟
کلاغه
حسابی نگرانم کردی وانیا ! این چند وقت نبودم و نشد بخونمت ! حالا اما همه پستهای بعدی به انضمام این پستت نگرانم کرده ! اونقدر که نمیدونم چی بنویسم برات !!!!
سلام سهبا جونم
سهباجونم باید از روزا عبور کرد
عبور باید کرد
من خودم رو مثل یه بمب میدونم که با هر نفس، یک ثانیه به انفجار نزدیک میشه.
خودم رو مثل یک دانه گندم میدانم، که برای جوانه زدن و از خاک بیرون زدن، لحظه شماری میکنم.
خودم رو مثل یک سکوت میدانم که هر آن به فریاد تبدیل بشم.
درونم غوغاست
در عین سکون، سکوت، بهت،
قبل از رفتن، برخاستن، پرواز کردن، رسالتی دارم
فریاد خواهم شد
همان ماموریتی که 48 سال پیش در شناسنامه
نامم گذاشتند