زمستان استخوان سوزی ست...
و اما تولدی دیگر در میان این همه سردی...
باید پوست بیندازی...تخم بترکونی...درست مثه جوجه کلاغی که آنقدر نوک میزند به پوسته اش تا سر در بیاورد از زندگی،از آغاز...
+تمام دیروز رو منتظر یه تماس بودم...
+شاید پستچی ها در خواب نازند آنجا...
-بی ستاره" چند شب پیش از رادیو هفت شنیدم.
دی ماهی با آن اقتدار معروف...
هوا دقیقا استخوان سوز است
امیدوارم زودتر پست چی با اخبار خوب برسد
دیریست دیگر منتظر نامه و
پستچی نمی مانم و نیستم
سوز و سرمای پوست انداز ِ
من شاید تمام شده.......
یاحق...
خبری نشد هم نشد
منتظر روزایی باش که کسی منتظرت نمیزاره ..بی منت..
...یک تولد واقعی...اول درد دارد...
بعد شگفتی...و بعد لبخند و لذت و وجد...
زمستان پیشمرگ بهاره...
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
هوای زمستان همه جا همین است.
دی و بهمن و فروردین و حتی مرداد هم ندارد
زمستان است...
اما تو لبخند بزن
به قول تیراژه
یک کلام و لبخند بی منت به دنیا می ارزد:)
سلام. من اینجا رو مدتهاست که می خونم دوستم. ولی تا به حال کامنت نذاشته بودم...
این چند روز منم سخخخخت منتظر یه تماسم. فقط بفهمم حالش خوبه...
این صفحه ٬ این پست ٬ خیلی حرف لم بود...
خیلی زیاد...