هاتفی از گوشه میخانه دوش گفت ببخشند گنه می بنوش
عفو الهی بکند کار خویش مژده رحمت برساند سروش
لطف خدا بیشتر از جرم ماست نکته سربسته چگویی خموش
این خرد خام به میخانه بر تا می لعل آوردش خون بجوش
گرچه وصالش نه بکوشش دهند هر قدر ای دل که توانی بکوش
گوش من و حلقه گیسوی یار روی من و خاک در می فروش
رندی حافظ نه گناهیست صعب با کرم پادشه جرم پوش
داور دین شاه شجاع آنکه کرد روح قدس حلقه امرش بگوش
ای ملک العرش مرادش بده
در نظر چشم بدش دار گوش
+این غزل زیبا امروز حال منو خیلی خوب کرد.
سلامم وانیا جانم
چه خوب...دم حافظ گرم
سلام فاطمه جانم
معذرت میخام اونموقعی که تو غزل رو خوندی خیلی بد شکل شده بود الان درستش کردم اصلا حواسم پرت شده بود که آپ کردم
ای ملک العرش مرادش بده
ینی خیییییییییییییییییلی باحال بوووووووووووود
بهله آجی جونییییییییییییییییییی
چه خوب..