نمیگذارد درست و حسابی فکر کنم ،شاید چون خیلی شیک و راحت است!!
هرچه هست زیاد هم دوستش ندارم...فرصت با خود بودن را از من میگیرد...
نمیگذارد درست و حسابی به خودم و اطرافم فکر کنم...گاهی وسط سیر و سلوک خوشی میزند زیر دلم و لبخند میزنم!
این مدلی اش را دوست ندارم...همانطور ساده، مثل روزهای قبل دوستش دارم...اصلا دلم میخواهد همه ی وجودم درد بگیرد...بهتر از اینست که 2 دقیقه هم با خودم تنهایی حال نکنم...
اصلا دوست دارم مثل سابق بنشینم...آنقدر که پاهایم خواب بروند اما حداقل فکرم خواب نرود...فکرم لابلای زندگیه شلوغ و پلوغم پرسه بزند،یکجا را مچاله کند بیندازد دور و یکجا را خوب چسب و وصله کند تا مثل روز اولش نو نوار شود...
بنده از همین تریبون اعلام میکنم که به شدت از توالت فرنگی و تهاجم فکرییش بدم میآید!!
من دوست دارم مثل قدیم وزنم را بیندازم روی دو پایم و با تمام وجودم فکر کنم،نه اینکه خوش خوشان بروم پاهایم را روی پایم بیندازم و فکرم به هیچ جا قد ندهد جز سایز دور کمرم!
من دوست دارم سرنوشت چیزهایم" نامعلوم باشد ینی برود توی همان سوراخ تنگ و تاریک مخوف، همان سوراخی که تمام بچگی هایم فکر میکردم بالاخره سرنوشت چیزهایم چه میشود...شاید همین هول و ولای کودکی بود که تمام دوران دانشگاهم صرف تحقیق و تفحص در امور فاضلاب و سرنوشت چیزهای خودم و مردم شد..
القصه همین را بگویم و بس که بنده توالت وطنی را با هیچ چیز تعویض نمیکنم.
منم ازش بدم میاد
توالت اصن ینی وطنی که بری خودتو قشنگ خالی کنی رو سر این دنیا
با سلام خدمت شما وبلاگ نویس محترم و فرهیخته ی گرامی
این پست شما به عنوان پست برگزیده در ستون گزیده های وبلاگی وبلاگستان جهت بازنشر به نمایش درآمد.
با تشکر
کار خوبی میکنی که عوض نمیکنی...دی:)
والا به خدا ! منم عادت ندارم !...
جالبه !...فکرنمیکردم..
ولی وانیاجان...خدا اون روز رو نیاره که پادرد و یا وزن زیاد روی پاهات فشار بیاره و اذیتت کنه......چون اون موقع فرنگیش بهشته !!!