امروز بی تو قدم زدم...
امروز بی تو خندیدم...
یادت باشد بی تو من میترسم...
نفهمیدم کی از خواب بیدارم شدم؛ کی لباس پوشیدم،کی آرایش کردم...یادم نیست کدام رژلب بر لبهایم نقش بست...اینها همه در عرض چند سال گذشت...و من بی تو رها شدم...
و من بی تو تمام خواهم شد...باور نداری؟
این خط
این هم نشان
/
لطفا به وبلاگ من سر بزنید
خوشحال می شم
وقتی که این "تو" یی که باید باشد و نیست ..همه چیز آرام آرام تمام خواهد شد...
وقتی نباشد، شیرین ترین عسل ها هم تلخ است و روزها نمیگذرد... میگذرد اما هر کدام چند سال میگذرد...
فوق العاده بود .
یک لحظه تمام شدن رو حس کردم.