؟من عاشقم یا گوسفندم؟
من اینجا گاهی حالم خوبست!
امروز اینجا دلی را شکستم
برایش نوشتم ماهمه بیماریم
و آن نداشتن ظرفیت برای دوست داشتن و دوست داشته شدن است.
از من دلخور شد.
دلش گرفت.
اما من!
بازهم نمی توانم دوست بدارم، نه او را ،نه دیگری را.
امروز یه قربونی داشتیم
قلبش تا قبل از چاک خوردن و به سیخ کشیدن دستم بود!
انگشتم رو از 4تا سوراخ بیرونی بداخل فرو کردم
همه جایه قلبش گرم بود اما
قلبه من!
سرد شده
کلمات عشق برایم سخت نافهم است
خدایا مرا چه میشود؟
خنده ام میگرد آخر او گوسفندی بیش نیست و من انسانم
میتوانم عاشق شوم
اما او نه!
پس چرا قلبش ازمن گرمتر است؟
خدایا مرا چه میشود؟