برای فردای حافظه ام
برای فردای حافظه ام

برای فردای حافظه ام

عجیب و غریب

جالب بود برام هنوزم یوزر و پسوردم رو یادم بود اونم منی که تقریبا خیلی چیزا رو فراموش کردم!

حالا خوب بود وارد شدنش اما بلد نبودم بیام تو قسمت نوشتن پست جدید کلی کلیک کردم حتی نزدیک بود وبلاگ رو حذف کنم!

تو آخرین قراری که با بچه ها داشتیم خیلی ذهنم مشغول اینجا بود چیزایی که بچه ها تعریف می کردنند و من حتی یادم نمیومد!

اومدم اینجا رو خوندم چقدر عوض شدم، من!

چقدر غلط املایی! چقدر لوس! چقدر ....

بازی ها رو که دیدم دوستام یادم اومدن کم کم

ی زمانی اینجا کل دنیای مجازی بود و بس، اینترنت دیال آپ و بدبختی هاش....

چقدر گذشته چقدر حرف نگفته مونده چقدر چیزایی که قبلا نوشتی و برات مهم بودن الان بی اهمیتن!

شاید بیام بازم بنویسم نمیدونم واقعا چی میشه

فعلا هنوزم متعجبم، از من قبلی، از من الان!

تهران، دانشگاه علوم پزشکی تهران، پورسینا، یک عدد پوسیده ی تا دم گور درس خوان که 5 دقیقه وقت داره تا سیستم رو خاموش کنه تا ننداختنش بیرون!

نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1402 ساعت 11:22 ب.ظ http://zahraaa79.blogfa.com/

عجبیه که دیگه نیستی
نمی دونم یه روزی این نظر رو می خونی یا نه
اصلا الان کجای دنیایی
ولی من با این متن های خوشگل خوشگلت کلی انگیزه گرفتم. وسط پاییز، تو چله تابستون، تو سرمای زمستون، تو خوش خوشون بهار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد