برای فردای حافظه ام
برای فردای حافظه ام

برای فردای حافظه ام

درد و دل

دیشب تا دم دمای صبح باهم حرف زدیم، من از اون گلایه کردم و اون از من...

انصافا حق با اون بود خیلی جاها ندیده بودمش...خیلی جاها بفکرش هم نبودم...

شرط بستیم که من همان آدم سابق بشم...شرط بستم اما هنوز هم بخودم شک دارم...سه سال زمانی کمی نیست.

باید سه سال سر حرفم بمانم!!!!


حرفهایمان به همینجا ختم نشد...تلخی هر شب این قرصها برایم شیرین ترین شیرینی دنیاست...میخابم بی آنکه به خوابهایم دست برد بزنی...بی آنکه سر زده بیایی و ....


گم شده ای ...نمیدانم من گمت کردم سا خودت لابلای بازی روزگار گم شدی...

من خودم برای نبودنت دلیل بافته ام...آنقدر شب و روز تکرارش میکنم که امروز باورم شده بود که.....هیس!!!!!!!!

بگذار بین خودمان بماند معشوقه جدید که جار زدن ندارد.



نظرات 2 + ارسال نظر
شیـــــــدا سه‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 02:00 ق.ظ http://manohichkas.mihanblog.com

سلــآم. :)

سر دردِ عجیـــــبی داشته باشی و خیلیییییی گرسنـه باشی و حوصلتـم سر رفته باشه و ...

تویِ وب گردی برسی به یه وبی و بخونی و بخونی و بخونیش ...

یهو حالتُ خوب میکنه.همۀ حالتات یادت میره و میگی : عجبببببببببب نویسنده ای!

خواستـم حالمُ بگم. :)

گودول سه‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 08:07 ب.ظ http:// khesht40.blogfa.com

زیبا بود، سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد