برای فردای حافظه ام
برای فردای حافظه ام

برای فردای حافظه ام

دیگه رویا نمی بافم...



اینروزا مد شده همه جا میگن هرچیزیو که میخای بدستش بیاری همیشه و هر لحظه  بهش فکر کن ،اونو از ته دلت مال خودت بدون و هزارتا جمله ی این مدلی...


من بشخصه به هر چی که دوستش داشتم یا فکر کردم یا براش رویاپردازی کردم که بهش برسم،بهش که نرسیدم هیچ خیلی زودتر از اون چیزی که فکرشو بکنم از دستش دادم!!!


تصمیم گرفتم دیگه چیز رو نخام،بهش فکر نکنم،رویا براش نبافم...بذارم زندگی خودش بره جلو، چیزیو از قبل ملکه ذهنم نکنم بگم اینو میخام که بعد مثه امروز اگه نشد غصه م بشه، بذارم زندگی یه راهی رو بذاره جلو پام بعدش من انتخابم کنم میخام یا نمیخام...


هوا خیلی سرد شده تا استخون آدمیزاد یخ میزنه،بارون اینقد تند شده که نمیتونم برم بیرون یکم سبک بشم اینجور موقه هاست که میشینم گوشه ی اتاقمو با هیشکی حرف نمیزنم حتی با خودم...

+تا همین دیروز امیدوار بودی اما امروز ته دلت خالی شده...ناامید نیستم...اصن نمیدونم امید چیه...فقط میترسم...خیلی میترسم...

+لطفن بحث رو با هدف و انگیزه و تلاش قاطی نکنین من تا اونجایی که میشد براش تلاش کردم به حالی رسیدم که حتی نزدیکترین دوستمم نمیدونه فقط منو مامان و بابا میدونیم...

+دلم میخاست امروز اینجا یه پست خوب بنویسم که نشد که بشه که بگم چقدر خوشحالم...نشد




خالی از آدما...



بی حوصلگی گاهی تا سر حد جنون به جون آدمیزاد میفته، اونوقته که من میفتم به جون چاله چوله های مغزمو دمبال یه چیزایی میگردم،شاید دمبال یه حادثه-اتفاق یا حتی یه صورت-چهره یا ی خاطره، اما نمیدونم من چرا وقتی به این قسمت میرسم سرگردونتر از قبل میشم..

نمیدونم چرا هیچ کدوم از آدمای حافظه ی من هیچوقت صورت ندارن؟؟!!

من خیلی زود چهره ها رو فراموش میکنم خیلی زود آدما و صورتشون از ذهنم پاک میشن خوب و بدش رو نمیدونم اما هیچ آدمی تو ذهن من صورت نداره....

وقتی به خاطره هام برمیگردم یه مشت اسم دارم که هیچکدومشون عکس ندارن اینجوریه که خیلی زود هر آدمی رو فراموش میکنم...
تو ذهنم آدمایی هستن که خاطرم نیس کی هستن ،تو فونبوکم شماره هایی سیو کردم که حتی یادم نمیاد چه شکلین....

ذهنم کور شده...بخش تصویری مغزم خالی شده...تو بدترین حالت هم به عکسایی میرسم که هیچ اسمی ازشون بخاطر ندارم!!!
عکسهای دوره دانشجوییمو چیدم رو تختم دارم پشت هر عکس اسم آدمایی رو که هنوز یادم مونده رو مینویسم برا روزی که یادم بمونه اینا کی بودن کجای زندگی بودن نمیخام بیشتر از این از آدما خالی بشم...میترسم از روزی که حتی خودمم تو آینه نشناسم!

+پ.نوشت1:نمیدونم این پست غم داشت یا نه اما فکر میکنم ما آدما داریم از هم تهی میشیم حالا هرکسی به ی شکل متفاوت،دلم اینو نمیخاد.

++پ.نوشت2:قرار شد اینجا یه بازی بذارم تو فکرش هستم مقدماتشم آماده کردم اما درست همون روزی که خبرش رو دادم پارس برام میل زده 82% از ترافیکمو مصرف کردم چون بازی عکسبازی هست فکرکنم برا آپلود کم بیارم،پس تو اولین فرصت خبر میدم،خودم که خیلی ذوقشو دارم.

+++پ.نوشت3: یه حرفایی" خیلی گوشش میدم از دیشب.

دو تا پیشنهاد...بازم سفر


اول


   "همایش مدیریت و انتخاب"،بیست و یکم مهرماه برگزار میشه جزییاتش رو از اینجا میتونید ببینید.


دوم


     دهمین فایل رادیو مذاکره به روز شد،من که قسمت به قسمتش رو گوش میدم امیدوارم برا شما   هم جذاب باشه...


سوم

 

  دارم میرم سفر تا هفته ی آینده نیستم،به محلات هم سر میزنیم صرفا برا آب گرمش،بقیه جاهایی که میرمو میام مینویسم.