برای فردای حافظه ام
برای فردای حافظه ام

برای فردای حافظه ام

**مش کریم نعل بند

یک نفر دیروز مرد.

یک نفر امروز مرد.

و همه می دانند.

مش کریم نعل بند کارش امسال کمی سختتر خواهد شد!

همه دانند که کسیت، مش کریم نعل بند؟

او نه غسال ده است و نه گورکن!

او همانست که همه می‌دانند.

مش کریم نعل بند.

گر سراغ ده ما می‌آیی، پرس و جو کن از مردم ده همه دانند که کیست.

از همین کوچه گذر کن برو تا زیر گذر، نرسیده به قبور، سرنبش،دکانکی می‌بینی، جهت نعل ستوران زبان بسته‌ی ده، مش کریم هم آنجاست.

مش کریم نعل بند، ضامن حفظ بقای بشر آبادی ست!

در ده پایین دست هرکه از دنیا برفت، باید از درب دکان نعل بندی کریم بگذرد تا که رسد گورستان.

من خودم می بینم از همین پنجره ی رو به گذر، که در سال یکی یا که دوبار قابله می‌آید از ده بالا به ده ما، و چه تند و چه تیز می‌آید!به کجا ره دارد؟

و همه دانند که رود خانه ی که؟

مش کریم نعل بند.

×××××

دوش دیدم که کریم نعل بند با سه زن راهی شد و همه دانند که کجا خواهند رفت؟ امر خیری در راهست.

نکند باز کریم غصه‌ی کم شدن مردم ده پایین را خورده؟!

ننه ام می‌گوید آرزوی هر دخت ده است،که شود روزی عروس مش کریم نعل بند. و تو هم اینقدر نباش خیره سر و چشم چران که اگر بخت شود یار تو هم، نفر بعدی که رود قبرستان تو شوی عروس مش کریم نعل بند.

×××××

شب حزن است و عزا زن دویم کریم، اقدس مو بلند راهی گور شده است، بچه اش سالم ماند و همه خوب دانند که کریم در پی تجدید فراش تا صبح نخواهد خوابید!

یک یه یک باز خواهد شد گره‌ی بخت دخترکان ده پایین بدست کریم نعل بند!

جای اینکه بترشند تمام دخترکان ده ما، پسران ده پایین همه ترشیده شدند!

دیگ بشنفتم ننه ام می گوید:هیچ جایه غم و اندوه نماند باقی!

دختران کریم نعل بند، یک به یک استخوان میترکانندو کریم جا ندارد در آن خانه و مجبور شود راهی خانه ی بختشان کند.

و چه بسیار بخندیدیم امروز به حرف ننه ام، همه جا پیچیده که کریم نعل بند دخترانش را به ده بالا صادر کردست!

نه یکی یا که دوتا دخترانش چه زشت و چه قشنگ راهیه ده بالا دستند. هرکه بیند قافله ی مش کریم و اهل و عیالش از سرناچاری چهارقول میخواند که مبادا کریم خاطرش مکدر شود از کاهش جمعیت ده!

دختران کریم نعل بند امشبع نوعروسان ده بالا دستند.مردم ده پایین امشب همه میهمان ده بالایند.کم ندارد کریم نعل بند نه ز قوم و ز خویش. همه را با خود برد.

مردمان ده بالا چه صفایی دارند همه شان شاد و خوشند، ترگل و برگل و بی غم- خانه هاشان به مثال مردم شهر، نه،شاید بهتر!

هرکدام یک، دو بچه دارند و همین هم کافیست. بانوان بالا همه باریک و بلند.

من شنیدم که بلقیس زن سویم کریم می پرسد: که چرا اینان همه صافند و کمرباریک و بلند؟نکند آب ده بالا بکند فرق و ندانیم ما؟

زن بالا دستی نیشخندی زد و گفت: نه عزیزم ما فقط یک، دو بچه داریم اینجا، این هم کافیست جهت گل گرفتن دهان مردم پایین دست تا نگویند: فرح یا که قمر نازایند!

من در آن وهله توانستم متمولترین زن بالا دستی را کشف کنم!

شک ندارم او همان قابله است.

از سر لطف کریم قابله اکنون ثروتمندترین زن این آبادیست.

باز هم خود دیدم که دو چشمش برقی زد، همه میدانند که چشمانش پی چیست؟ شکمان آمده بالای زنان کریم نعل بند!

×××××

امشب همه ی ده شادند،آخر امشب به دنیا آمد تنها پسر مش کریم نعل بند.

×××××

یک نفر امروز مرد!

همه دانند که کیست؟

مش کریم نعل بند!

و بدنبال تابوت کریم- پابرهنه طفل صغیری می دوید و می گفت:

پدرم حرفها داشت- او وصیت کرده است...

همه‌ی آبادی گوش شدند و شنیدند که گفتش:

پدرم خواست که من شوم

یار کریم نعل بند!

و همه فهمیدند که کریم نعل بند این همه سال به دنبال حفظ دکان نعل بندی خودش بوده و بس!


وانیا نوشت1:این اولین باره که دارم به این سبک می‌نویسم، حتما بهم بگید کجاش ایراد داره.

وانیا نوشت2:انتخابات تو وبلاگ میثمک در حال برگزاریه همچنان از همه ی دوستام ممنونم.

وانیا نوشت3:نمی دونم چی بگم به همه ی کسایی که اومدن برام نظر خصوصی گذاشتن و هرچی دلشون خواست نثارم کردن می‌ذارم پای بی ادبیشون و براشون واقعا متاسفم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد