برای فردای حافظه ام
برای فردای حافظه ام

برای فردای حافظه ام

اوسا نصرالله عاشق موهای بلندش شده بود...




موهای بلندی داشت...

 کم شنوا بود...

همیشه یا داد میزد یا سرش داد می زدند...

اوسا نصرالله عاشق همین موهای بلندش شده بود و بس...


گوشهاش اونقدر سنگین بود که سالها بعد وقتی بچه ش خواب بود،نفهمید کی،خر

همسایه اومد تو خونه و از رو بچه ش رد شد...میگفت:اگه کر نبودم بچه م سقط نمیشد.

 

هیچ وقت ندیدمش...


بودنش روهم لمس نکردم...

اما این عکسو زیاد دیدم،تو آلبومای خانوادگی فامیل،هرکدوم دور یا نزدیک یکی از این

عکس دارند،سنگ قبر کوچیکی داره کنار یه دیوار قدیمی،که روش بزرگ و کشیده نوشته:



*حـــــبیبه خـــــــــــــاتـون*


حــبیبه،جده ی من است،همین و بس.

نظرات 54 + ارسال نظر
پانی یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:10 ب.ظ http://marg0zendegi.blogfa.com

اخهههههههههههههه عزیزم ...

م . ح . م . د یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ب.ظ http://baghema.blogsky.com/

آخی ... وانیا تو هم مثه ماها ( به قول آرشیوت ) بعد خاطره بازی ها ...

منم از بی بی زیاد شنیدم ! یعنی مامان پدر بابام !
پدر بابام رو که هیچ وقت ندیدم ، یعنی بابا 20 سالش بوده که از دستش داده .. میگن بی بی خیلی خوشگل بوده ! چشای سبز و موهای بور و با لهجه ی غلیظ اصفهانی ...

حیف
مامان پدر بابامه این حبیبه خاتون
بنازم لهجه رو ممد

پانی یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ب.ظ http://marg0zendegi.blogfa.com

خدا بیامرزتش ...
اول ...

ممنونم
اول و سوم

سهبا یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:47 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام عزیز . چقدر این حس نوستالژیک تو رو دوست دارم وانیای گلم .

سلام.ممنونم سهبا جونم

فرهاد یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:00 ب.ظ

چند نسل قبل شما؟

سه نسل

ساعت25 یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:27 ب.ظ http://light2shadow.blogfa.com/

اینقددددددر این پست به دلم چشبید که حد نداشت


تمام این روزهای ماه رمضان برای مادر بزرگ و پدربزرگم فاتحه میخوانم
سبکم میکند انگار

تو هم بخوان دم افطار

خوشحالم
میخونم خدا رحمتشون کنه

امیرحسین... یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:54 ب.ظ http://afrand.blogfa.com

اتفاقا من هم داشتم دیروز آلبوم هامون را نگاه می کردم. کسای زیادی بودند که من ندیده بودمشون ولی ازشون زیاد شنیده بودم.

عاشق موهای بلند...قشنگ بود

ممنونم
منم خیلی از آدمایه آلبوما رو نمیشناسم بیشتر سنگ قبرشون رو دیدم تا خودشون و عکسها رو

بازیگوش یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:46 ب.ظ http://bazigooshi7.persianblog.ir/

اخیییی...
وای خر رد شده از روشون یعنی؟؟؟:(

روحشون شاد

آره آجی گوشش سنگین بوده خر در چوبی رو هل داده اومده تو صاف رفته رو بچچه
ممنونم

هاله یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:05 ب.ظ

مامان بزرگ مامانم هم موهای مشکی بلندی داشت ..
این مو ها چه می کنند !!!!!

چه میکنه عجیب حالا بیا موها خودمونو ببین هزارتا تیکه داره

ساندر یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:25 ب.ظ http://sander.persianblog.ir

امروز همه چیز منو یاد مادربزرگ دوست داشتنیم میندازه...

عزیزم همیشه بیادشون باش

کورش تمدن یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:33 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
خدا رحمتش کنه
این عکس های قدیمی رو خیلی دوست دارم
شما هم برو ۲ تا هنر یاد بگیر

سلام
ممنونم
هنر چی؟ مو؟

آوا یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:38 ب.ظ

خدا رحمتشون
کنه........
یاحق...

ممنونم

فاطمه شمیم یار یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:43 ب.ظ

سلاممم وانیا جان
خاطره بازیات قشنگن....
منم یه روزی موهای خیلی بلند داشتم....انگار برای من هم تداعی خاطره شد...
روح حبیبه خاتون بزرگ هم شاد...

سلام فاطمه جونی
ممنونم
شما با موهات اسیر کردی؟

بــاران یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:41 ب.ظ http://the-rain.blogsky.com

عکس با کلمه خاطره بازی چقدر مچ ِ ! :)

خودم این عکس رو خیلی دوست دارم

بهروز(مخاطب خاموش) یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:53 ب.ظ http://mokhatab.wordpress.com

۴ خط داستان....
پشتش یه عمر زندگی....
انگار همه مون این عادم رو می شناسیم و زندگیشو از بریم......

4خط داستان
و آدم بزرگی که تمام دنیایش و فخرش به عشق استاد نصرالله به موهاش بود و بس

بهروز(مخاطب خاموش) یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:55 ب.ظ http://mokhatab.wordpress.com

۴ خط داستان....
پشتش یه عمر زندگی....
انگار همه مون این آدم رو می شناسیم و زندگیشو از بریم......
خدایش رحمت کند.....
.
.
.
موهای بلندی داشت...
کم شنوا بود.

علیرضا یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:09 ب.ظ http://yek2se.blogsky.com/

پدر بزرگ مادرمو یادمه !
تو صد و دو سالگی رفت !
مادر بزرگم همیشه تعریف میکنه که اسماعیل خان پدرش چه سوارکار ماهری بوده تو چه جنگایی شرکت کرده و ...
روحشون شاد !

روحشون شاد
قصه هایی که برای ما شبیه افسانه هاست

شازده کوچولو یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:13 ب.ظ http://www.shazdehkocholo.blogsky.com

وای عززززیزم
این قدیمیا هم چه دیدی به زندگی و بچه داشتن
چقد دلم گرفت وانیا
خدا رحمتشون کنه حبیبه خاتون و.

خدا همه ی درگذشته ها رو رحمت کنه

کوالا یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:28 ب.ظ http://www.kouala.blogsky.com

چه ساده و بی شیله پیله

سادگی رو دوست دارم بخصوص موجش رو تو این عکس

ce! یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:55 ب.ظ http://www.i-c-e.blogfa.com

خدا بیامرزه !
دختر یه جورایی از وبت افسردگی ترشح میکنه بیرون !

چرا این فکر رو میکنی
افسردگی نیست
خاطره ها و گذشته هان فقط همین

تامارا یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:26 ب.ظ

عجب خاتونی بوده
چقدر ساده و صاف وتو هم صادق
راحت حرف زدی و گفتی

ممنونم
این سادگی منو درگیر کرده بود

تامارا یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:27 ب.ظ

عکس خیلی زیباست
چقدر حس هست

ساده است
پر از سادگی

مامانگار یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:39 ب.ظ

...سلام وانیاجانم..
...خیلی دوست دارم این گشت وگذارها و پال پال کردنهای توی صندوقچه قدیمی رنگ و رو رفته خاطراتمون رو !!!
...خوبه که همت کنیم و مثل یک محقق بشینیم پای حرفهای بی بی و ننه های زنده ..و ازشون بخوایم برامون تعریف کنن...ریز بریز..و جزءبجزء...از خاطره های گوشه گوشه ذهن شون..و اونهارو با دقت یادداشت کنیم تا بمونه...برا بچه هامون و نوه هامون...
...خیلی خوب بود عزیز..

سلام
مامانگار عزیزم که مایه ی آرامش و دلگرمی من هستی
خیلی از این حرفا دارم فقط باید بنویسم
البته اگه از حوصله خواننده ها خارج نباشه
ممنونم

بهارین یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:06 ب.ظ http://baharin.blogsky.com

زندگی واسه اینا معنی پیدا می کنه...
چرا من فکر کردم اسمت مانیاست؟

نمیدونم مانیا رو از کجا اوردی!!!!!!!!!

ما(ریحانه) یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:58 ب.ظ http://ghahvespreso.persianblog.ir

آخی چه جد بزرگوار و نازی.. دوست دارم این جور عکس ها رو...
زن های قدیم چقد راحت بچه هاشونو از دست میدادن.. چقد هم تلخ بوده آدم که فکرش رو میکنه... مادر بزرگ من ۵ تا بچه اش رو از دست داده ۳ تاشونو تا ۲ سالگی هم بزرگ کرده.. هنوزم اشک تو چشماش جمع میشه وقتی از مرگشون میگه...

lممنونم
آخه عزیزم
دلشون پره درد ولی

طهماسب یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:59 ب.ظ

جدی عکس جدتون هست؟
خوشم میاد صادقی عکسشو گذاشتی خجالتم نکشیدی

بله
برا چی باید خجالت بکشم؟

بهتر یکم فکر کنید بعد هر حرفی رو به زبون بیارید

ناهید دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:26 ق.ظ http://nahid2369.blogfa.com

چقدر کوتاه و چقدر بلند...
چه ساده زندگیو تعریف کردی

چه تعبیر جالبی
بارون اومد بالاخره یا نه ؟

کیانا دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:09 ق.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

کاش همه دوس داشتنا همینقدر ساده و بی ریا بوود ...

کاش دنیامون اینقدر کاشکی نداشت

بهنام دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:17 ق.ظ http://www.delnevesht2011.blogfa.com

سلااااام
خدا بیامرزتش
چقدر بده هااا
آدم بچه اش رو اینجوری از دست بده!!!

سلاااااااام
اره بده

رها پویا دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:28 ق.ظ http://gahemehrbani.blogsky.com/

عجب زندگی ای داشتی حبیبه خاتون ...
خوب تحمل میکردی چقدر ...
موهای بلند...میشه تصور کرد چقدر میتونه خواستنی بوده باشه...

آره خواستنی
حداقل برا اوسا نصرالله قشنگترین بوده مگه نه؟

ماهک دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ق.ظ http://www.maahakkkk.blogfa.com

اخی یعنی یکی از بچه ها ش رو اینجوری از دست داده چه زجری داشته

آره

دلارام دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:19 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com

وانیا ... این یه فقط یه عکسه ها ولی عمق داره

آره منم نیگاش میکنم
بیشتر وقتا
عاشق عکسهای قدیمیم

logos دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:20 ب.ظ http://rationalism.blogfa.com

آدمها همیشه از ندایشته هایشان ضرر میکند !
همیشه !
این نیست که فقط سود نکنند ...
خدایشان بیامرزاد ..

آدمها همیشه دنبال کاش هایشان هستند

برای طلا نمی توان قیمتی مشخص کرد! سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:26 ب.ظ http://www.tvhd.persianblog.ir

لطفا این مقاله را در اینترنت منتشر کنید:به گفته محققان کل ذخایر طلای جهان تنها به اندازه یک خانه 5 طبقه 80 متر مربعی می باشد و جمعیت کره زمین 000/000/7000 ((هفت میلیارد نفر انسان می باشد)) که به همراه بانک های مرکزی جهان و شرکت های سرمایه گذاری و صنایع مختلف مانند صنایع الکتریکی و پزشکی و هوا و فضا و صنعت بزرگ طلا و جواهر سازی دنیا و بسیاری دیگر صنایع و اشخاص همواره تقاضای خرید بخشی از این خانه طلایی کوچک 5 طبقه را دارند
با توجه به قانون عرضه و تقاضا که ارزش و قیمت هر کالا و جنسی را مشخص می کند صاحبان این خانه کوچک که احتمالا میلیاردها نفر انسان و شرکت و غیره هستند با چه قیمت پیشنهادی حاضرند سهم کوچک خود را از داده و بفروشند؟ادامه مقاله را حتما در وبلاگ بخوانید بسیار مهم است

آترا سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:19 ب.ظ http://www.bosehayedelvapasi.blogfa.com

اوخییییییییییییی
خدارحمتشون کنه

ممنونم

arta چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:40 ق.ظ http://arta82.blogfa.com

آخی .... خدا رحمتشون کنه ...

ممنون

طهماسب چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:24 ق.ظ

من توهین نکردم
عذر میخام بانو

کهربا چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:26 ق.ظ

موهای بلندش
عجب دنیای کوچیکی بوده
حالا که همه عشقا دروغیه موها همه فشن و جوجه تیغی اما دلا هم مثه همون موها خش و سیخ سیخه
نه بلند و صاف و یکدست


چه باحال

حبیبه چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:39 ق.ظ

عشق های بزرگ و افسانه ای در عین سادگی و کوچکی
باریک الله به اوسا نصرالله

اسمت حبیبه است واقعا؟

حمید چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:12 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

صفحه رو که باز کردم و عکسو دیدم انگار دارم مادربزرگ خودمو میبینم...مادربزرگ منم از همینا سرش میکرد...یه لباس تیره با گلهای ریز هم داشت...درست مثل همین که تن حبیبه خاتونه...

چه حسی خوبی داره این عکس...حس میکنم نسبت به چند دقیقه پیش آرومترم...حالم بهتره...مرسی...

روحشون شاد

انگار همه ی مادربزرگ های دنیا شبیه هم اند
ممنونم

گودول چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:38 ب.ظ http://khesht40.blogfa.com

سلام
اگه اشتباه نکنم این تخت که با سیم بافته شده در حیاط یکی از خونه های شرکت نفت در جنوب ایران باشه و دیدنش دنیایی خاطره برام زنده کرد.
یادش گرامی باد

سلام
درست میفرمایین
شهر امیدیه-45سال پیش

گودول چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:50 ب.ظ http://khesht40.blogfa.com

زیبا و امیدوارکننده.

ممنونم استاد

تارک دنیا چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:33 ب.ظ http://nuns.blogfa.com

بودنش را لمس کردی وگرنه اینجا ازش یاد نمی کردی .. موهای بلندش را که توی عکس نمی بینم اما حتما اوسا نصرالله حق داشته ..

حتما حق داشته
یادش اینجا زنده است

محبوب چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:54 ب.ظ http://mahboobgharib.blogsky.com

چقدر خوب بود وانیا ... خیلی خوب بود ... چقدر حسای خوب هست تو چهرهء این قدیمی ها
از بس که بی زیا و صاف و زلال بودن
خدا رحمتشون کنه

ممنونم
پر از حس های جورواجورن

زنـی کـه مـن بـاشـ م ... چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:05 ب.ظ http://www.being-a-woman.blogfa.com

این دیگه واقعا نوستالوژیک بود ... مرسی ...

ممنونم

محدثه تهرانی چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ب.ظ

baram nagofte boodi azash
ashk david too chesham
az baske maasoome in habibe

تو که انگلیسی فولی فینگیلیش افت داره برات

از خاک کمتریم پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:49 ق.ظ http://dusty.blogsky.com/

و حبیبه مادربزرگی بود برایم بزرگ و شفاف..پر از نور....همو که اولین پست بلاگ حقیرانه مال اوست...

ممنونم

از خاک کمتریم پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:50 ق.ظ http://dusty.blogsky.com/

خدایش حبیبگانش رو حبیبه خود دانسته و همنشین خود کناد...

م مثل میترا پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:55 ق.ظ

سلام
افرین به این حسن انتخابت
خوشم اومد ازاین نوستالژی بازیات
خدا رحمت کنه این جده ی مهربانت را

سلام
ممنونم

آناهیتا پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:20 ب.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

چه حس خوبی داشت این پست
چه دنیای قشنگ و بی ریایی داشتن
روحش شاد

ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد