این روزها از این منه وحشی میترسم
از این منه سرکش،یاغی...
باز باید رقصید...
رقص در باد...به سبکبالی باد...شاید خیالم هوایی بخورد!
رقص در باران...به نشاط...تا خیالم شسته شود!
باید رقصید با توله سگ وحشی اینروزهایم...
رقص...تاب خوردن...سرگیجه...تلوتلو خوردن...زمین خوردن...دوباره
پاشدن...رقصیدن...
پای کوبیدن بر زمین،خاک ...تماشای آسمان...
...باز باید رقصید...
...باید رقصید...
وانیانوشت:پیدا کردن عکس رقص از بازی با واژه ها سخت تر بود بخدا،یا همه دارن با یکی میرقصن که هدفه من نبود!!یا رقصشون پا در هواست که من هرچی نیگا کردم نفهمیدم یارو به کجا بنده...رقص باله هم که کلا دست و پرشو طرف میشکنه تا تاب بخوره اما خیلی باحاله...از اینا که بگذریم همشون خشکن، ینی چی دست تو کمر هی مثه عروسک کوکی تاب میخورن یا هی بالانس میزنن تو هوا چرخ میخورن...بخدا همین رقصای خودمون بهتره بندری قروقاطی بدونه هیچ فوت و فنی قر میدیم راحت...کاریم به آهنگ نداریم..تازه خیلیا آهنگ پس زمینه دارن تو ذهنشون...خداییش این رقص جوادی و کوچه بازاری هم که دیگه آخرشه...ایول به خودمون که با هر دل ای دلی میرقصیم.
ادامه مطلب عکس اون رقص ها رو گذاشتم.
ادامه مطلب ...
گرمای تنم عذابم میده...عادت به دوش آب سرد نداره تنم...آب سرد رو باز میکنم...قطره های آب سرد که به تنم میخوره...بی اراده میلرزم...فکرم رو رها میکنم و تنم رو زیر دوش آب سرد...تمام تنم به یکباره منقبض میشه...سردی تا عمق تنم نفوذ میکنه...در لحظه شوک شدم...کم کم تمام تنم لرزید...رحم نکردم...اونقدر موندم تا گرمای تنم آب گرمی شد کف حمام ...دارم نگاه میکنم، چاه دهان باز کرده ی کف حمام رو که تمام گرمای تنم رو بلعید...گرم خواهد شد...اما من... یخ میزنم...گرمای حوله هم گرمم نمیکنه...روی تخت که میشینم تازه میفهمم که بدنم سفت شده مثه یه تیکه یخ...نه...سنگ...میخام سردی رو حس کنم.