-
این من کدامین من است؟!
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1390 14:26
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 اینروزا تو خودم ورم میکنم باد میکنم بعد یهو میترکم عینهو یه بادکنک،از همونایی که جنسشون خوب نیست و با دو تا فوت رنگشون میشه مثه گچ، بــامــبــــــــ ... میترکه... اینروزا خودمو تو زمان حل میکنم و زمانو تو کتابای خشک و گنده منده ای که دور و برم...
-
نبودنت را باور نخواهم کرد...
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1390 15:46
هنوزم باورم نمیشه نیستی و نخواهی بود نخواهی بود نخواهی بود نخواهی بود نخواهی بود . . .
-
جای فرشته ها تو آسمونه خداست...
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 10:24
عزیزترین عزیزم پر کشید... پرکشید... پر کشید... پر کشید... پر کشید... به قول خودش"جای فرشته ها تو آسمونه، پیشه خوده خداست" ...برای آرامش روح مادر بزرگم دعا کنید...
-
بازتاب تو...باز تاب تو
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 12:21
در این هزار توی محض، بازتاب تو هست...
-
عبور از پنج استان...اصفهان،فارس،یزد،کرمان،هرمزگان...
یکشنبه 2 بهمنماه سال 1390 13:53
هفت روز سفر هم می تونه حال و هوای آدمو عوض کنه، هم میتوننه آدمو دلتنگ خونه و کاشونه ی خودش... چند روزی از این پیله ی ده ماهه فاصله گرفتیم اما باز وقتی برگشتیم به نقطه ی اول باز همون جمله ی همیشگی: هیچ جا خونه ی خوده آدم نمیشه!!! "علی الخصوص دستشویی خونه ی آدم که نمیشه با هیچ جا عوضش کرد..."...
-
شمارش روزهایم...یک
پنجشنبه 15 دیماه سال 1390 11:49
هر کی یه نفره دیگه رو فریب می ده اما من... خودمو ... هیچی بدتر از این نیس که خودتو فریب بدی از الان تا نمیدونم کی میخام اینجا فقط و فقط دلنوشته هامو بنویسم تلخیاشو ببخشید،سخته که دوتا گوش نداشته باشی برا شنیدنه حرفات،اونوقته که یا باید بلند بلند حرف بزنی که گوشای خودت بشنوه یا باید یه جایی بنویسی تا چشمات ببینه همیشه...
-
آرزوهای بچگی...تنها کامیونه امین...عروسک مو فرفری...
دوشنبه 12 دیماه سال 1390 21:59
امین ، پسربچه ی 4 ساله ای که ده روز پیش دیدمش،شایدم بیشتر بیست روز یا...هنوزم چشماش،دندونای سیاهش، قد کوتاهش یادمه. وقتی اومد تو اتاق من و امیر داشتیم نقاشی می کشیدیم،بدون سلام چهار زانو زدو نشست کنار امیر، وقتی امیر ازش پرسید چرا به خاله م سلام نمی کنی خیلی بی تفاوت جواب داد: چون بابام به زن آ سلام نمیکنه!! از جوابش...
-
اللم اشف کل مریض
شنبه 10 دیماه سال 1390 16:45
**اللهم اشف کل مریض** بیایید همه با هم برای سلامتی پدر دوست عزیزم که الان رو تخت بیمارستانه دعا کنیم. وانیا نوشت: از همه ی دوستای گلم که زحمت کشیدند و تولدم رو تبریک گفتند واقعا ممنونم.
-
9 دیماه...دختره یخی!!
پنجشنبه 8 دیماه سال 1390 22:12
18:30/ 2 شنبه / 9 دیماه /1364 دختری متولد شد که عاشقه سرماست،اما خیلی زود سردش میشه وپاهاش یخ میزنه د ختری متولد شد که یخ ه، یکمم بدخلق ه، زوده زودم با کسی قاطی نمیشه دختری متولد شد که.... دختری متولد شد که.... دختری متولد شد که منم... ... من ... وانـیــا آهنگ زمستون-فرزین /تقدیم به همه دوستای گلم تو این شبای سرده...
-
یلدای 1390
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1390 22:44
اینم از یلدای ما...شب خیلی خیلی خوبی بود...زود تموم شد... دو تا نگاه امشب نگران بود امشب همه ی حواسم پی آقاجون و مامان جون بود. چقدر زود شکسته شدن...یه غمی تو چشماشونه... **** حالم خیلی خوبه امیدوارم به همه خوش گذشته باشه...شاد باشید. *آش خیلی خوشمزه ای بود جای همتون خالی.
-
سنجاق...
سهشنبه 29 آذرماه سال 1390 16:53
روزهای خوبی نیست... هوا داره کم کم تاریک میشه و صدای قرآن کل کوچه رو پر کرده... پرده ها رو کشیدم و تنها نوری که هست نوره همین لب تاپ ... دیشب بابای سهیل مرد و امروز از ظهر صدای قرآن بی وقفه داره پخش میشه. دیشب منم مردم...دیشب یه نفر منو کشت...کسیکه اصلا فکرشم نمیکردم... حالا باید بگردم دنبال یه جایی که خودمو چال...
-
...
دوشنبه 28 آذرماه سال 1390 19:52
" الان نمی تونم درباره ش فکر کنم،اگه فکر کنم دیوونه میشم، فردا بهش فکر میکنم." اسکارلت/بر باد رفته" دوبار تو بدترین شرایطه زندگیش این جمله رو تکرار میکنه. چند وقته ذهنم خالیه... نمیتونم فکر کنم... دارم دیوونه میشم...
-
اولین بار...اولین یار...اولین دل دله دیدار...
چهارشنبه 2 آذرماه سال 1390 23:07
بعدا نوشت: الهی هیچ عزیزی رو تخت بیمارستان نباشه،برا پدربزرگ عزیزم دعا کنید،میخام دنیا نباشه اگه یه لحظه ناخوش باشه. اولیـــن بـــار . . . اولیـــن یـــار ترانه ای که دوستش دارم یه حسه عجیب داره برام... مثه حسه روز چهارشنبه... مثه حسی که از خوندنه این پست محسن دارم... مثه حسای گنگی که میپچه تو وجودم اما نمیفهمم چیه......
-
نقشی که نقش تو نیست...
شنبه 21 آبانماه سال 1390 13:52
ایـــــــنروزا دارم توو نقشی بازی میکنم که از توانم خارجه...دارم ادا درمیارم...دارم چیزی رو نشون میدم که من نیستم...همه دارن باور میکنن که من اینم...دروغ چرا؟نقش جدیدمو دوست ندارم... کم آوردم...من یه زنم...خیلی از کارا رو نباید انجام بدم...از همون لحظه ی اول فهمیدم که اینکاره نیستم،اما تحمل کردم،صبر کردم،احترام...
-
لبایی که خندیدنشون آرزومه...لبایی که خندیدنشون آرزوته...
جمعه 13 آبانماه سال 1390 15:08
دیشب خنــــــــدیـــــدم... دیشب بازم از ته دلــــــم خندیدم... دیشب گاهی بی دلیل خندیدم... دیشب به کوچکترین حرف و اتفاق خندیدم... لیوان آب...پخ خ خ خ...آب پرید گلوووم اما بازم خندیدم...باهم نشستیم روی سرامیکای یخ زده ی آشپزخونه و باهم خندیدیم... هرچی تو اومدی از کنارم رد شدی و چشمامون افتاد تو چشم هم زدیم زیره...
-
دیوار ترک خورده...ابرای بی انصاف...عطر کاهگل بارون خورده...
سهشنبه 10 آبانماه سال 1390 20:07
پــایـــــیـــــزی که امـــــروز دیــدم... صبـــــــح... ایستگاه تاکسی...انتظار...باد سرده پاییزی...هوای ابری...انتظار...خیابونای سرد و بی روح... ظهـــــــــر... کوچه...سرو سبـــز، سپیــــدار زرد، خرمالوی نارنجـــی...حصار کاهگلی ترک خورده...بغض آسمون... عصــــــــر... پنجره...نم نم بارون...بغض آسمون برای اولین بار تو...
-
دریا در من 6
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 13:20
دلـــــــــــریخته روز پاییزی ی میلاد تو در یادم هست روز خاکستری سرد سفر یادت نیست ناله ی ناخوش از شاخه جدا ماندن من در شب آخر پرواز خطر یادت نیست تلخی ی فاصله ها نیز به یادت مانده ست نیزه بر باد نشسته ست و سپر یادت نیست یادم هست،یادت نیست! خواب روزانه اگر در خور تعبیر نبود پس چرا گشت شبانه، دربه در یادت نیست؟ من به...
-
استعفا...
یکشنبه 1 آبانماه سال 1390 12:29
بنده از همین تریبون اعلام میکنم که از شغل شریف خاله گی استعفا میدم!!! اینجوری نیگام نکنینن خودتونم اگه این 4-5 روز جایه من بودین کلا از همه چی انصراف میدادین از خاله -گی ،عموگی و .... این چند روز سر و کارم با این دوتا وروجکه فسقلی بود و اما شرح این چند روز... از روز یکشنبه زهرا (وروجک شماره 2) تشریف فرما شدن منزل...
-
باد پاییزی...
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 00:15
تو رگ خشک درختا، درد پاییز میگیره بارون نم نمک آروم، روی جالیز میگیره دیگه سبزی نمی مونه همه جا برگای زرده دیگه برگا نمی رقصن رقص پاییز پر درده! گرمی دستای من کم شده ،دستاتو بده! دستای سرد منو گرم بکن، باد پاییز سرده! آفتاب تنبل پاییز دیگه قلبش سرده بازی ابرا با خورشید، منو آروم کرده باد پاییز(کوروش یغمایی) Normal 0...
-
تولدت مبارک داداش بزرگه
جمعه 22 مهرماه سال 1390 23:35
امشب تولد یه دوست مهربون و نازنینه کسی که تو این مدت که باهاش آشنا شدم چیزی جز بزرگی ازش ندیدم و بس... تولد مرد مهر و صفا تو یه شب پاییزیه سرد و خشک... ماه مهر و تولد مرد مهر.... بابک اسحاقی عزیز تولدت مبارکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ داداش بزرگه من عاشق وسایل نقلیه ی این سه تفنگدارم
-
آدمای عجیب و غریب...
سهشنبه 19 مهرماه سال 1390 21:13
امروز صبح اینقدر علاف تاکسی بودم که وقتی دخترک از راه رسید و بدون رعایت نوبت در تاکسی رو باز کرد و سوار شد نتونستم تحمل کنم،به خیال خودم با یه جمله ی کوتاه از حقم دفاع کردم " خ انوم ببخشید نوبته منه " دخترک چنان فحش بدی نثارم که درجا خشکم زد،همونجا میخکوب شدم و مات بهش نگاه کردم...هنوزم معنی حرفش،عکس العمل...
-
آماده...ســـــــــــــه،2،یـــــــــــــــک...چیــــــــک
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 12:13
هر چیزی رو میشه از هر زاویه ای دید... سال 1344منطقه شمال ایران(شاهی-قائم شهر) ..سخت ترین دوران یا شادترین دوران زندگی.. یکی از قدیمیترین عکسهای آلبوم بابایی که من خیلی دوسش دارم
-
گناهتو بنداز گردن من...
دوشنبه 11 مهرماه سال 1390 13:09
تو این چندروزه بنده متهم ردیف اول که چه عرض کنم تنها متهم هر اتفاقی که افتاده بودم،ینی در کل هر اتفاقی میفته ته تهش مقصر اصلی و بنیادی ماجرا وانیاست و بس...چندتا از این اتفاقا رو میگم که خوب دوزاری و پنج زاری و هرچی پول خرده بیفته و خودتون قضاوت کنین... اتفاق اول: چندوقته پیش بنده رو بردن جهت دیدار از منزل تازه...
-
مرا نتوان خواند اینروزها...گرچه پرم اما گنگم...
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 11:26
نمیدونم دارم به چی چنگ میندازم ... من گاهی بدجور حسهام با هم قاطی میشه شادی و غمم معلوم نیس گنگم... من گاهی خیلی پرم اما عجیب ساکتم...گنگم... گاهی تمومه حرفهای دلم پراز جاهایه خالیه...جمله هایی که بیشتر حرفاش سه تا نقطه ست گاهی جسم و روحم باهم بدجور درگیر میشن... گاهی بدجور تویه خودم گره میخورم...گاهی اینقدر با خودم...
-
بهم گره میخورند...
شنبه 9 مهرماه سال 1390 14:13
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA وقتی تنها وجه اتصال تو به اون فقط یه حلقه ست و بس ... وقتی به اندازه ی تمام روزها و ثانیه های زندگیت اونو نمیشناسی ... وقتی از اولین دیدارت با اون فقط یک هفته میگذره .... وقتی همه چیز به سرعت برق و باد میگذره ... وقتی حالا بعد از یه هفته ی پرتلاطم به خودت میای و میفهمی...
-
دانه کشی؟خب باش،به من چه؟
دوشنبه 4 مهرماه سال 1390 15:35
دقیقا همین الان،یه مورچه رو له کردم... به حکم گندگی خودم تونستم بکشمش...زور و بازو نمیخاد که،یه سرانگشت کافیه تا بمیره ،نیست بشه...خیلی جاها بزرگی آدم همینجوری ثابت میشه نیازی نیست زیاد انرژی صرف کنی... دق و دلیتو خیلی وقتا میتونی سر یه کوچیکتر از خودت خالی کنی،مثه الانه من که بدجور از این حساسیت پوستی کلافه شدم،چه...
-
من نبودم کجا بودم؟؟
شنبه 2 مهرماه سال 1390 00:21
خیلی خیلی وقته که نبودم...براشم دلیل دارم... اولا بگم که انتظار داشتم این شوی لباسی که راه انداختم ادامه پیدا کنه اما زهی خیال باطل، جدن باطله دیگه،همه که لباسایه بچگیشونو ندارن اونم یه چمدون پر مثه من!!!! دوما باید بگم برا کامنتا ممنون و معذرت، تک تکشونو خوندم معذرت که نتونستم جواب بدم! سوما،بگم از این روزایی که...
-
چمدون بچگیا...چمدون خاطره ها...چمدون زندگی
شنبه 19 شهریورماه سال 1390 23:12
یه چمدونه قدیمی که حالا داره کف زیر زمین خاک میخوره،چمدونی که پر از خاطره های دور و نزدیک و تلخ و شیرینه...یادم نمیاد هیچ وقت باهاش سفر رفته باشیم،همیشه توش چیزایه مهم بود و درش قفل،اما حالا قفلاش خرابه و یه مشت خاطره توش مونده... بقیه عکسها رو تو ادامه ی مطلب ببینید... بعدا نوشت: هر کدوم از شمایی که اینجا رو میخونید...
-
تعطیلات به روایت تصویر
شنبه 12 شهریورماه سال 1390 14:41
وروجک شماره 1 و 2 امیرمحمد و زهرا (خواهرزاده های مظلوم وانیا!!) این دو عدد طفل معصوم و مظلومی که تو عکس مشاهده میفرمایین این 3روز بقدری باهم کتک کاری کردن که نگو و نپرس،البته بهترین لحظه هایی که من ازشون دیدم،این بود که بعده هر دعوا زل میزدن تو چشم هم دیگه و بهم میگفتن دوســـــــــــــت دارم بعد محکم همو بغل میکردن و...
-
برای مردی که 1326/6/6 بدنیا اومد...بابایی و ته تغاریش
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1390 18:43
اولی از سمت راست هنوزم وقتی تو عکسهای بچگی دقیق میشم میبینم که من همیشه با بقیه فسقلیای فامیل یه فرق داشتم،فرقم تو موهامه...انگار موهامو ژل زدن...یادمه تا وقتی خیلی بزرگ نشده بودم ما رو می بردی پیش اوسا عباس" همون سلمونی که هنوز بعده این همه وقت خودت میری،موهامو پسرونه میزد،همیشه موهامو خودت شونه میزدی دستتو خیس...