-
چشمای سبز جنت...مداد رنگی جعبه فلزی 12رنگ ...مداد سفید
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1390 13:03
جنت دختری تپل با چشمای سبز،رفیق فابریک دبستانم بود همیشه باهم رو یه نیمکت میشستیم،تا اون روزی که دیگه ازش خوشم نیومد،همون روزی که در کلاس باز شد و اون بازرس چاقالو اومد تو کلاس و شروع کرد حرف زدن،گفت:کی بلد یه سوره بخونه؟یادمه تا انگشت توی کلاس بود رفت هوا،منو جنت هم،دست گرفتیم،شاید جادویه چشمای سبزش بود که بازرس اونو...
-
چاه بازکن...
جمعه 28 مردادماه سال 1390 12:31
بیکار باشی تویه خونه زیر باد کولر...روزه هم باشی. کارمند اداره باشی،پشت میز،روبروی باد کولر...روزه هم باشی. راننده تاکسی باشی،پشت فرمون،لارج باشی کولر هم روشن...روزه هم باشی. روزه باشی...چاه بازکن هم باشی...دیگه باد کولر باشه یا نباشه فرقی نداره. دو ساعت قبل از افطار که رسید اینجا،عجله داشت،خونه ی ما هفتمین جایی بود...
-
اوسا نصرالله عاشق موهای بلندش شده بود...
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 12:03
موهای بلندی داشت... کم شنوا بود... همیشه یا داد میزد یا سرش داد می زدند... اوسا نصرالله عاشق همین موهای بلندش شده بود و بس... گوشهاش اونقدر سنگین بود که سالها بعد وقتی بچه ش خواب بود،نفهمید کی،خر همسایه اومد تو خونه و از رو بچه ش رد شد...میگفت:اگه کر نبودم بچه م سقط نمیشد. هیچ وقت ندیدمش... بودنش روهم لمس نکردم... اما...
-
پرواز از قفس زندگی...
شنبه 22 مردادماه سال 1390 13:07
استاد قاسم سیاره(آشفته) استاد بهرام سیاره(پریش) پدری که از شنیدن خبر مرگ پسرش آشفته گشت و همراهش شد... به احترام درگذشت دو شاعر بزرگوار شهر شهرضا،پدر و پسری که در یک روز به دیدار حق شتافتند،فقط سکوت میکنم...
-
همیشه یک همیشه هست که تو را تنها نمیگذارد
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 00:45
اینجا حرفهایی ست که هنوز به زبان نیاورده،سکوت میشود! اینجا آرزوهایی ست که هنوز،آرزو نشده بر باد میرود! اینجا شادیهایی ست که هنوز شیرینیش بکامت نشده،تلخ میشود! اینجا خاطره های زیبایی ست که هنوز تداعی نشده،یادت میرود! اینجا دستهایی ست که هنوز بهم نرسیده،جدایش میکنند! اینجا آغوشی ست که هنوز گرم نشده،همآغوشت را مهمانی...
-
نمیدونم من اضافی بودم یا چنگالا کم بود؟!!
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1390 00:25
از وقتی اومدم یه ریز کله ش تویه فریزره یا یخچال نمیدونم یه غذا درست کردن چقدر سخته که هی بالا و پایین میره ،هی چپ و راست،جلوم رژه میره،دستشو گرفتم و گفتم:ااااااااا بیا بشین دیگه سرگیجه گرفتم،یه نیگایی بهم کرد و گفت:قربونت برم منکه دارم گوش میدم به حرفت تو حرفتو بزن منم کارمو میکنم.... چند دقیقه بعد...دستمو زدم زیر...
-
کافه مارسی...
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 11:27
دلم عجیب هوای کافه مارسی رو کرده،با همون صندلی های چوبی،رومیزی های چهارخونه و تابلوهای کوچیک و بزرگ...دوتا بستنی بزرگ... مزه مزه کردن سس شکلات با انگشتم...و... . . . زل زدن در چشمان تو . . . دلم یه کافه میخاد گوشه ی خیابون...که بشه از پشت شیشه هاش سرک کشید توی خیابون . . . وانیا نوشت: تولد بهترین دوستم مبارک،یادش بخیر...
-
پری بچگی هام ...صدتومنی امامی...پنجره فولاد یا سه تا سیخ کباب
یکشنبه 9 مردادماه سال 1390 11:32
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA کوچه های تو در توی تنگ و باریک،عطر کاهگل بارون خورده،خونه هایی با درهای چوبی،هوای خنک و عجیب این روزهای گرم تابستونی،ده سالی میشه که از این کوچه ها رد نشدم...درست از همون موقعیکه پری از اونجا رفت...این بخش از شهر و خاطره هامو خط زده بودم...اما بازم رفتم،اینبار اتفاقی سر از...
-
من و کیفم...
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1390 00:23
من و کیفم... بازی وبلاگی که چندوقت پیش ساعت25 عزیز منو دعوت کرد اما فرصت نشد که انجامش بدم،اینم از چیزایی که بیشتر وقتا همراه منه،چیزی رو متوجه نشدین بپرسید توضیح میدم ، کسی هم دوست داشت انجام بده از طرف من دعوته.
-
فرشته ی آسمانی
دوشنبه 3 مردادماه سال 1390 23:23
تسلیت،کوچکترین واژه در برابر غم از دست دادن یه عزیزه. امشب فرشته ها مهمون عزیزی دارن. شادی روح مادربزرگ کیامهر عزیز فاتحه.
-
یه دستی بکش سر و گوش این خونه...
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1390 12:29
"...در را ببندید،موسیقی را عوض کنید،خانه را تمیز کنید،غبارها را بتکانید.دیگر آن کسی نباشید که بودید،و کسی بشوید که هستید." دلم میخاد یه کلید داشتم،یه کلید طلایی،حالا طلا هم نبود عیب نداره، نقره ای یا مسی،اصلا جنسش مهم نیست یه کلید باشه که بندازم توی قفل پیشونیم...همین بالای ابروهام یه جایی همون وسط یه پیچ...
-
حس عجیب...
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 23:11
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA امروز روزه عجیبی بود برام،کلا کارای عجیب زیاد کردم،رفتم حموم، شامپو زدم به موهای خشک ، بعدش با جدیت تمام هی کله ی مبارک رو ماساژ دادم،بعده چند دقیقه متوجه شدم یه چیزی کمه و اون چیزی نیست جز آب!!!زیر دوش یه دل سیر به خودم خندیدم...کار دیگه ای از دستم بر نمیومد ...جز خنده....
-
...
دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 13:26
خودت رو جای من بذار،ببین چقدر سخته انتظار... همه ی روزا مثه عصر جمعه دلگیره... بازم دلم از ته دل از خودم دلگیره... وانیانوشت: میدونم بازم تلخ شد اما اینم یه هدیه از طرف من ببینید،تلخیش یادتون میره.
-
حجم تنهایی (خزعبلات یک دیوانه و دوستش)
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 13:19
امروز بیش از هر روزی حس تنهایی تو را از من میدزد... برایم نوشتی:نترس از هجوم حضورم چیزی جز تنهایی با من نیست!!! نترسیدم،اما تو رفتی و تنهاییت را جا گذاشتی... و من میان حجم اینهمه تنهایی اسیر شدم... تنهایی تو ، تنهایی خودم شاید تنهایی ما!!! تنها چیزی که یکجا جمع شد تنهاییمان بود و بس!
-
خدا به زمین گرم بزندت!!!
جمعه 24 تیرماه سال 1390 22:05
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA چهارشنبه- 14:20 با کلی نق زدن چادر گل گلی مامان رو سرم کردم و با همون لباس خونه ظرف غذای مامان بزرگ رو برداشتم و بردم دم خونشون، 200متر بیشتر باهم فاصله نداریم برا همین حوصله لباس عوض کردن رو نداشتم با همون تاپ و شلوارک رفتم،غذا رو دادم مامان بزرگ و با آرزوی سبزبختی وکلی...
-
رقص...
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1390 00:17
ا ین روزها از این منه وحشی میترسم از این منه سرکش،یاغی... باز باید رقصید... رقص در باد...به سبکبالی باد...شاید خیالم هوایی بخورد! رقص در باران...به نشاط...تا خیالم شسته شود! باید رقصید با توله سگ وحشی اینروزهایم... رقص...تاب خوردن...سرگیجه...تلوتلو خوردن...زمین خوردن...دوباره پاشدن...رقصیدن... پای کوبیدن بر زمین،خاک...
-
بازی...
دوشنبه 20 تیرماه سال 1390 10:56
من...بازی تو...بازی تاب...تاب...عباسی خدا منو نندازی... من...خنده تو...خنده ...اگه میخوای بندازی تو بغلش بندازی من ...گریه تو...خنده بازی اشکنک داره،سر شکستنک داره من...بازی تو...رفتی هیچ وقت نفهمیدم دلیل خنده هات به گریه های خودم ، برای اثبات مردانگی ات بود یا برای حماقتهای من... *مخاطب خاص ندارد!! *مخاطب خاص دارد...
-
یخ زدگی...
یکشنبه 19 تیرماه سال 1390 11:17
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA گرمای تنم عذابم میده...عادت به دوش آب سرد نداره تنم...آب سرد رو باز میکنم...قطره های آب سرد که به تنم میخوره...بی اراده میلرزم...فکرم رو رها میکنم و تنم رو زیر دوش آب سرد...تمام تنم به یکباره منقبض میشه...سردی تا عمق تنم نفوذ میکنه...در لحظه شوک شدم...کم کم تمام تنم...
-
باد...
شنبه 18 تیرماه سال 1390 11:38
شب... بزرگراه.. سرعت. بازی باد با صورتم...با لبهایم...چشمهایی که آروم میبندم... بازی باد با تنم...بازی باد با موهایم...رقص دستهایم در باد... عبور باد از تنم...نوازش جای جای بدنم...بوسه بر اندامم... هرلحظه سر میخورد روی دستهایم...روی پوست تبدارم... بازی باد....من....فکر و خیال....یک دنیا...رویا...رویا...رویا..... یک...
-
تمرین نبودن میکنم...
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1390 14:55
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA روی کاناپه دونفره میشینم پاهامو دراز میکنم روی میزه روبروم...درست روبروی ساعت دیواری...نمیدونم ساعت چنده...کتابو میگیرم جلو چشمام...فقط پاندول ساعت بهم میفهمونه که دارم از ثانیه ها رد میشم...نگام به کلمه های سیاهه کتابه...اما بازم فقط یه تصویر جلو صورتمه...چند روزی میشه که...
-
فریاد..
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1390 23:30
...دلم میخاد داد بزنم...سر خودم داد بزنم... ...سر اون داد بزنم... سر سرنوشت داد بزنم...سر خدا ... ...میخوام سر دنیا داد بزنم... . . . میخام داد بزنم،بگم من خسته م خسته م فقط همین . . . امروز وقتی دهنم پره خون شد،بازم از خون ترسیدم،گریه کردم، مثه بچه ها نشستم کنار دستشویی و فقط گریه کردم،هنوزم خون بنظرم ترشه...
-
بغض..
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1390 11:50
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA همیشه وقتی دلم میشکنه بدجور بغض میکنم...نفس کم میارم...نفسم بند میاد...حسه خفگی...دستمو میذارم رو گلوم و فشار میدم...کم کم اشک میریزم...اشک...دستمو میذارم جلوی دهنم...به هق هق که میفتم بازم نفسم بند میاد...همیشه نفس کم میارم...اینروزا کمتر نفس میکشم... ...گاهی دلم از...
-
صبور باش...
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 23:08
. ..نمیدونم کی و از کجا شروع شد!! ...یادم نیست اولین بار کی و کجا دیدمش؟؟ اما اون همه چیز رو خوب یادشه،لحظه به لحظه... نمیدونم مقصر منم، اون،دنیا یا سرنوشت... ...صبرش زیاده...صبرم زیاده... تمام . . . پ.نوشت: این نقطه ها رو گذاشتم برا راه در رو همیشه یه راهی هست.
-
نمیدونم...
یکشنبه 12 تیرماه سال 1390 11:36
... برای اولین بار ... *یا* ...برای آخرین بار...
-
حالم خوبه...
جمعه 3 تیرماه سال 1390 12:23
نمیدونم این پست رو با چی شروع کنم با سلام،با عذرخواهی یا با تشکر اصلا انگار رشته ی نوشتن از دستم در رفته و توان نوشتن ندارم،اصلن مغزم خالی شده...ممنونم از همه ی دوستایی که همه جوره منو خجالت زده کردن...پیامهای پرمهرتونو خوندم...شرمنده اگه بی جواب موندن...حالم بهتره...میام بیشتر مینویسم...
-
وروجک شماره 1
جمعه 27 خردادماه سال 1390 14:45
اینم امیر محمدخان که جدیدا تریپش عوض شده..ماجراهایی داره امیر که باید براتون بگم وانیانوشت: بخاطر کمر درد اینروزا از روی تخت نمیتونم پاشم،یکم حضورم کمرنگ تر میشه اما هستم....باید استراحت کنم تا هفته ی بعد بتونم بشینم سر جلسه کنکور....
-
بابایی...
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1390 12:23
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA تو در نگاه او عاقل ترین عاقل هایی تو هیچ عیب و ایرادی نداری او از عمق جان به تو ایمان دارد و به آنچه می گویی بزرگ هم که بشود مثل تو رفتار میکند و مثل تو حرف میزند طفل کوچک تیز هوشی است که به تو ایمان دارد و چشم هایش همیشه باز هستند و شب و روز تو را نگاه میکنند و تو هر روز...
-
در آغوش باد...
چهارشنبه 25 خردادماه سال 1390 00:37
آغوشتو بغیر من بروی هیشکی وانکن منو از این دلخوشیو آرامشم جدا نکن Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA وقتی رسیدم بهش دستامو باز کردمو دویدم طرفش، تو آغوش باد دویدم،هوای اطراف محکم میخوره تو صورتم،موهام بازیگوشی میکنند و دارن جلوی چشم همه میرقصند،هی چرخ میخورم و چرخ، رسیدم به زمین چمن و آروم دراز کشیدم ،از...
-
سهیل
یکشنبه 22 خردادماه سال 1390 10:32
همیشه صدایه بلندی داره،اما هیچ کدوم از حرفاش معنی نداره یعنی من معنی حرفاشو نمیفهمم...هیچوقت از نزدیک باهاش حرف نزدم تا بفهمم که می فهمم چی میگه یا نه!!!وقتی عصبانی میشه صداش خیلی میره بالا و خیلی راحت میشه عصبانیت رو از تو صداش فهمید...حس میکنم یه چیزی رو میخاد اما نمیتونه درست بگه یا منظورشو متوجه نمیشن...بیشتر...
-
دریا در من 5
جمعه 20 خردادماه سال 1390 14:12
*معلم بد آهای معلم بد چه قدر جریمه باید چند تا ستاره بسه برای جمع و منها برای ضرب و تقسیم تا کشف این معما تا بوسه ی قدیمی چند تا ترانه راهه چند تا سپیده،رنگی چند تا سپید سیاهه به تیغ آفتاب قسم نفس بریده منم از لج این کج کلاه دوباره رج می زنم جریمه های خط خطی جریمه های حرفی جریمه های آبی علم بهتر است یا ثروت گوشه ی پرت...